
- موجودی: موجود
- مدل: 168628 - 62/0
- وزن: 1.00kg
سیمرغ دژ زرنج
نویسنده: بهرام افراسیابی
ناشر: انوار دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 423
اندازه کتاب: وزیری گالینگور پارچه ای - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
زندگی یعقوب لیث صفار
در این کتاب شرح دلاوریها و کارهای یعقوب را در زمان حکومت و حیاتش میخوانید و برخی روایاتی را که در تاریخ و در منابع گوناگون به او نسبت داده شده از نظر میگذرانید.
یعقوب لیث پادشاه ایرانی و بنیانگذار سلسله صفاریان در سیستان بود او شهر زرنج را پایتخت خود اعلام کرد و بخش های زیادی از سرزمین ایران را را فتح نمود. او در حاشیه کویر شمال شرقی شهر خاش در خانوادهای رویگر به دنیا آمد و پس از زوال خاندان طاهریان سلسله صفاریان را بنا نهاد. نام این سلسله از حرفه صفاری (رویگری) یعقوب گرفته شده بود. او اوضاع سیستان را سروسامان داد و با مردمی که با او همدل شدهبوند به خوبی رفتار کرد. اسرا را آزاد کرد و با آنان پیمان بست که به او وفادار باشند.
وی سپاه بزرگی تشکیل داد و از شورشیان که یکی از آنها عمار خارجی بود، بیعت گرفت. یعقوب در دوران حکومت خود کارهای زیادی کرد. نزدیکان و همپیمانانش به او خیانت کردند و او با تمام آنها جنگید. خراسان را فتح کرد و با علویان در طبرستان جنگید. یعقوب در سال ۲۶۵ در جندی شاپور بر اثر قولنج درگذشت. بسیاری از منابع او را مردی باخرد و استوار توصیف کردهاند و حتی دشمنانش هم او را ستودهاند.
یعقوب لیث هیچ کاری را بدون همکاری و مشورت انجام نمیداد، در شبانه روز بیش از ۱۷۰ رکعت نماز واجب و مستحب میخواند و روزانه ۱۰۰۰ دینار صدقه میداد و هیچوقت به زن یا غلامی به دیده سوء ننگریست. در رسیدگی به امور مردم تلاش زیادی میکرد و بسیار پیگیر و باهوش بود و هیچگاه بر روی کسی که اهل تهلیل بود شمشیر نکشید و قبل از حمله به دشمن حجت را بر او تمام میکرد و خدا را گواه میگرفت و اگر رقیب به ادامه جنگ تمایل داشت، با او میجنگید.
...سالها از حمله اعراب به ایران میگذشت زبان فارسی رفته رفته از مکاتبات دیوانی کنار گذاشته وبه جای آن زبان عربی اجباری ویاد داده میشد.خلفای عباسی در بغداد با اینکه خلافت خودرا مدیون ایرانیان میدانستند با تکبر وغرور خاصی ایرانیان مسلمان را موالی (برده) خوانده واز هیچگونه ظلم وستمی برآنان کوتاهی نمی کردند. در سیستان خشک سالی اتفاق افتاده بود ولی مامورین خلیفه بيرحمانه خراج ومالیات سنگینی را از دهقانان وبازرگانان طلب کرده و برای خلیفه می فرستادند تا صرف خوشگذراني خلفای عباسی گردد.
در این میان جوانمردی رویگر زاده از سیستان برمی خیزد بنام رادمان پور ماهک یا یعقوب پسر لیث و چون لیث پدر او مس گر بود به صفار معروف شده بود بنا بر این در تاریخ او را بنام ( یعقوب ليث صفاری) بنیانگذار سلسه صفاری میشناسیم (سده (صده) 2 شمسی یا 8 میلادی). او با گردآوری دلاوران سیستان وديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه میپردازد وتمامی سیستان وخراسان تاماورانهر ومازندران وگیلان وری واصفهان وفارس وکرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند.
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان پارسی دری را رایج می کند (در دفاتر دیوانی وحکومتی از آن به بعد کسی اجازه نداشت به عربی بنویسد) تا بعد ها ما شاهد پیدایش عارفان وشاعران بسیاری در فرهنگ وادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه دررونق وگسترش زبان پارسی پاسداری کردند.
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار بزرگی برای زبان وادب پارسی انجام نمیداد کشورماهم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه بعوان مثال سوریه و لبنان عرب زبان بود.خلیفه که تجربه برافتادن خاندان بنی اميه بدست ایرانیان را داشت هراسان پیکی بسوی یعقوب میفرستد ومیگوید تمامی نقاطی که درايران تصرف کردید ازآن تو باشد ولی مرا به خلافت مسلمین بپذیرید. يعقوب ليث صفاری نان وپیاز وشمشیری را در یک سینی ميگذارد ودرپاسخ به خلیفه چنين می گوید:
تو یک متجاوز به خاک ایران هستی و درمقامی نیستی که ملک ایران را به ایرانی ببخشی من یک رویگر زاده ایرانی هستم خوراک من ساده است نان وپیاز اما پاسخ من به متجاوزی مانند تو به خاک ایران هرچند خود را خلیفه مسلمین بخوانی: بدان اگر من جنگ را ببازم چیزی از دست نمیدهم به همان نان و پیاز که خوراکم است همچنان ادامه خواهم داد بنا بر این تسلیم شو یا نان و پیاز و زندگی ساده را انتخاب کن و زنده بمان یا راه ما شمشیر است.
یعقوب لیث صفاری یکی از آزادگان و فرماندهان میهن پرست ایران بود که در هنگام جنگ با لشکر خلیفه عباسی در دزفول به علت بیماری درگذشت. یعقوب لیث با لشکری جنگید که فرمانده آن لشکر متجاوز محمدابن جعفر بود و این فرمانده هم در این جنگ کشته شد و چون یعقوب لیث بوسیله بیماری درگذشت در نتیجه نتوانست ایران را کامل آزاد کند...
.... پس از چندی والی خراسان با تدبیر درهم را اسیر کرد و به بغداد فرستاد، او مدتی در بغداد زندانی بود بعد آزاد گردید و به خدمت خلیفه در آمد. درین زمان است که کار یعقوب نیز بالا میگیرد او به دفع خوارج میرود. یعقوب چون مردی با تدبیر و عیار بود تمام یارانش از وی چنان فرمانبرداری میکردند که برون از تصور بود. یعقوب بعد ار ضبط سیستان رو به خراسان نهاد ولی چیزی نصیبش نشد.
باز بار دیگر در سال ۲۵۳ رو به خراسان نهاد. این بار شهرهای هرات و پوشنگ را بگرفت و از آنجا رو به کرمان نهاد و گماشته حاکم شیراز در کرمان را بگرفت.پس از آن رو به شیراز نهاد با حاکم فارس جنگیده و آن را نیز بدست آورد. یعقوب بعد از واقعه چند نفر از طرفداران خود را با پیشکشهای گرانبها نزد خلیفه بغداد فرستاد و خود را مطیع خلیفه اعلان کرد.