دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

چه آسان باختم

چه آسان باختم

نویسنده: نسرین قدیری (کافی)
ناشر: پیکان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 368
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 4

کیفیت : در حد نو ؛ عطف کتاب بر اثر فشار کمی تاب برداشته است

 

مروری بر کتاب

مجبوبه برای آخرین بار خودش را در آئینه ی سرسرای منزل برانداز کرد.با دست گیسوان بلند و مشکیش را پیچ و تاب داد و از دیدن چشمهای درخشان و سیاه رنگ گیرایش سرمست شد.آرایش ملایمی کرده بود که هماهنگی دلپذیر آن با صورت جوانش بی اختیار همه ی نگاهها را به سوی این چهره گیرا جذب می کرد ابروان بلند و کشیده بر پوست صورت سبزه اش به تناسب نقش بسته بود.

بینی کوچک و خوش حالتی داشت که با لبان درست برجسته اش گوشه ای دیگر از چیره دستی آفرینش خداوند را به نمایش می گذاشت.همان طور که جلوی آئینه ایستاده بود چرخی زد دامن کلوش و کوتاهش تاب خورد و ساقهای کشیده و بلندش نمایان شد.قد بلند و کمر باریک بود و روی هم رفته باید گفت “که هر چه خوبان همه دارند او یک جا داشت”.

نگاهی به ساعتش کرد کم کم داشت دیر می شد با عجله کفشهای سفید و تابستانی پاشنه کوتاهش را به پا کرد.کیفش را از روی صندلی برداشت و آماده رفتن بود که مادرش گفت:
-اوا محبوبه تو هنوز نرفتی؟تو که گفتی باید سر ظهر آنجا باشی؟
محبوبه که خودش دچاره دلهره و نگرانی شده بود گفت:
-خودم می دونم دیرم شده چه کار کنم تقصیر این مهشید بی شعوره که سشوار را توی کمدش قایم کرده.

مادرش حرف او را قطع کرد و گفت:
-بسه بسه دیگه آنقدر سر به سر این دختره نذار خوب نیست بالاخره شما دوتا خواهر هستین باید احترام همدیگه رو داشته باشین.
محبوبه گونه های مادرش را بوسید خداحافظی کرد و رفت.از پشت سر صدای مادرش را شنید که می گفت:
-مواظب خودت باش وقته به خونه نسیم رسیدی حتما زنگ بزن.

محبوبه این را که شنید لجش گرفت ولی چیزی نگفت همان طور که به طرف در حیاط می دوید با خودش گفت:
خونه نسیم کجا بود؟ فکر می کنه من میرم خونه نسیم!”

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات