دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

نارتسیس و گلدموند ؛ نرگس و زرین دهن

نارتسیس و گلدموند ؛ نرگس و زرین دهن
درحال حاضر موجود نمی باشد

نارتسیس و گلدموند 

نویسنده: هرمان هسه
مترجم: سروش حبیبی
ناشر: چشمه
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 368
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 2 


مروری بر کتاب

آنچه درباره رمان پرآوازه نارسیس و گلدموند که در سال 1930 منتشر شده می‌توان گفت این است که صحنه‌های آن به لحاظ زمانی مربوط به سده‌های میانه است اما از قرن خاصی حکایت نمی‌کنند. طرح کلی رمان انباشته از ماجراهای گوناگون است که طی آن دوگانگی عقل و احساس در قالب دو شخصیت اصلی یعنی نارسیس و گلدموند تجسم می‌یابد...

پیر گفت: "عزیز من، تو جوان تر از آنی که سزاوار این گونه مجازات باشی. از این گذشته فرزند، بر زبان احاطه بسیار داری و اندیشمندی توانایی. نهادن تکالیف پست بر تو تباه کردن این موهبت های الهی است. دور نیست که در آینده مدرسی بزرگ و علامه ای مشهور بشوی. تو خود چنین آرزویی نداری؟"

پدر مرا عفو کنید. از آرزوهای خود به درستی چیزی نمی دانم. از دانش اندوزی و تفحص همیشه لذت خواهم برد. چگونه ممکن است جز این باشد. اما باور ندارم که علم یگانه میدان کار باشد. چه بسا و بسا که نه آرزوهای بندگان بلکه عوامل دیگر و از پیش مقدرند که سرنوشت و رسالت آن ها را معین می کنند...

داستان نارتسیس و گلدموند که در سال ۱۹۳۰ نگاشته شده است یکی از معروف ترین و پرخواننده ترین آثار هرمان هسه است و موضوع بحث ها و تفسیرهای بسیار قرار گرفته است. داستانی است شیرین و جذاب و در عین حال ژرف و سزاوار تعمق.داستان از دیر ماریابرون شروع می شود، سپس در جهان خارج از دیر، در صحراها و روستاها و قصرها و شهرها ادامه می یابد و سرانجام در ماریابرون به انجام می رسد ... 

ماهیان با دهان آب خواه و از درد گشاده و چشمان طلایی رنگ از وحشت وق زده، خود را بی صدا و آرام تسلیم مرگ می کردند یا با شور خشم برای بقا به جنگی بی امید در می آمدند. هم چنان که در گذشته نیز اغلب برایش پیش آمده بود، در دل نسبت به این آبزیان بی زبان نرم خو ترحم و نسبت به انسان ها تنفری آمیخته به اندوه احساس می کرد. چرا آدم ها تا بدین حد بیرحم و خشن بودند و نادانی و بی تمیزیشان به وصف در نمی آمد؟ چرا نه ماهی فروشان چیزی می دیدند و نه خریداران که بی اعتنا به مرگ ماهیان بر سر قیمت آن ها چانه می زند؟ چرا این دهان های باز و چشمانی را که در برابر مرگ وحشت زده مانده بود و دم هایی را که وحشیانه به هر سو ضربه می زد نمی دیدند و چشمانشان بر این تلاش وحشت آلود و بی نتیجه درماندگی و تغییر شکل تحمل ناپذیر این جانوران مرموز خاموش و چنین به شگرفی زیبا نابینا می ماند؟

نمی دیدند که چگونه واپسین تشنج آهسته بر پوست جانور میرنده می دود و جانور تا اندکی پیش چالاک سرانجام بی حس و خاموش به صورت قطعه گوشتی مسکین آماده برای میز شکمباران درنده صفت و لذت جو برجای می ماند. این آدم ها هیچ نمی دیدند و هیچ نمی دانستند و هیچ نکته ای در نمی یافتند. هیچ چیز با دل آن ها سخن نمی گفت. به همه چیز بی اعتنا بودند. خواه جانوری زیبا و مسکین پیش چشمانشان جان می داد یا هنرمندی در چهره ای ملکوتی امید و نجابت یا تلخی رنج و یا ترس فجیع و سیاه زندگی آدمی را به وضع تشنج انگیزی نمایان می ساخت. هیچ نمی دیدند و هیچ چیز بر آن ها اثر نمی گذاشت. همه در پی لذت خود بودند یا به چیزی سرگرم می داشتند. چیزی را مهم می شمردند و به دنبالش می شتابیدند. فریاد می زدند، می خندیدند و آروقشان را شادمانه و خندان در چهره هم می زدند. جنجال سر می دادند و همه خندان و خشنود بودند. غمی نداشتند و از خود و کار جهان بسیار خرسند بودند. مثل خوکان و بلکه از آن ها بدتر و نفرت انگیزتر.

البته خود او نیز در شمار آن ها آمده بود و میان آن ها و امثالشان خندان و شادمان بود. دخترانشان را دنبال کرده بود و سرخوش و بی خیال ماهی بریان خورده بود. اما هر بار، و اغلب ناگهان شادی و رامش گفتی به افسون از او گریخته بود و این جنون و مستی پلشت سیرشدگان و شکمبارگان، این رضایت از خویش، این تفرعن، این آرامش مجاز یک باره از او فرو ریخته بود و او ناگهان و شتابان به سوی تنهایی و تأمل و ولگردی پناه جسته و به موشکافی در رنج مرگ و غور در سست بنیادی و بیهودگی هرگونه تلاش و به خیره ماندن به درون پرتگاه دل خوش کرده بود. گه ناگهان از تسلیم بی امید به آن چه بیهوده و هولناک است شکوفه شادی برایش می شکفت و دلباختگی شدیدی و میل به خواندن ترانه دلنشینی یا پدید آوردن طرح زیبایی دلش را فرا می گرفت. یا توافق و تفاهمی کودکانه با زندگی با بوییدن گلی یا بازی با گربه ای به او باز می گشت....

داستان نارتسیس و گلدموند، مانند بسیاری از آثار هسه، ساختاری دو قطبی دارد و جاذبه ای که میان این دو قطب برقرار است روح و جان داستان را پدید می آورد.این دو قطب در داستان دمیان، امیل سینکلر و ماکس دمیان اند؛ در گرگ بیابان، هاری هالر موتسارت و در سفر شرق، هـ. هـ. و لئو و در سیدارتا، این دو قطب صورت فضایی اختیار کرده اند و به شکل سرزمین عقیم جوکیان و دره سرسبز کاماسوترا تظاهر می کنند که رودی میانشان جاری است و سیدارتا در واپسین مرحله سلوک از آن می گذرد.

در داستان حاضر نارتسیس صورت مجسم اندیشه و جان است و گلدموند، از دین برگشته و راه عشرت و هنر را پیش گرفته، نماینده تن و طبیعت. این دو نیز گرچه به ظاهر از هم جدا می شوند و دور می گردند، اما پیوسته جاذبه ای پنهان میانشان در کار است و سرانجام در قلمرو هنر به هم می رسند.هسه به دو قطبی که در این کتاب وصف کرده کیفیت نرینگی و مادینگی نسبت می دهد و یکی را از جهان پدری و دیگری را از عالم مادری می داند.این کتاب یکی از معروف‌ترین و پرخواننده‌ترین کتاب‌های هرمان هسه است که موضوع آن داستانی شیرین، جذاب، ژرف و سزاوار تعمق است.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات