دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سی سال در گذر تاریخ

سی سال در گذر تاریخ

نویسنده:  رحیم شریفی
ناشر: شرکت کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 706
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 2012 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : باز چاپ

 

مروری بر کتاب

رحیم شریفی در حزب ایران و در موقعیت های حساس و متنوع، سخت فعال بوده‌است و به سبب نزدیکی حزب ایران به جبهه ملی، نهضت ملی و بزرگانی چون مصدق و صدیقی و بختیار، او شاهد فراز و فرودهای این دهه ها بوده است.
این کتاب مجموعه ای از مقاله هایی است که در تبعید از 1358  فراهم شده و به بهترین وجهی افکار و دیدگاه‌های پیشرو و آزادیخواهانه نهضت ملی را منعکس می کند.

...در اوایل آذر ۱۳۵۶ جبهه ملی در یک روز تعطیل عمومی در باغی واقع در کاروانسراسنگی برنامه ای ترتیب داده بود که عده زیادی از افراد و شخصیت های ملی در آنجا گرد آمده بودند هنگامیکه یک روحانی مشغول سخنرانی بود عده ای چماق و زنجیر به دست از در و دیوار هجوم آوردند و به ضرب و شتم شرکت کنندگان پرداختند که عده زیادی مجروح شدند از جمله دکتر بختیار که دستش شکست و به دلیل تحمل ضرب و خون مردگی بدنش سیاه شده بود .

نگارنده زمانی که وارد باغ شدم آقای فروهر جلو آمد و گفت گروهی قصد حمله به مراسم را دارند برای چاره اندیشی به گفتگو پرداختیم که حمله شروع شد فروهر و من که در مقابل در بودیم مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم بر اثر ضربه ای که به سرم خورد بیهوش شدم و به زمین افتادم . وقتی به هوش آمدم با منظره غیر منتظره ای روبرو شدم سگس را دیدم که روبرویم نشسته و به من خیره شده بود بعد چشمم به محوطه باغ افتاد و تمام میز و صندلی ها شکسته و میوه و شیرینی ها روی زمین ریخته بود بلند شدم خواستم ساعتم را نگاه کنم دیدم رنود ساعتم را برداشته اند دست در جیب بردم دیدم کیف پول هم به یغما رفته است .

به طرف در راه افتادم در کوچه باغ چشمم به اتومبیل ها افتاد که تمام شیشه هایشان شکسته بود . در اولین اتومبیل یک بسته دستمال کاغذی پیدا کردم و برداشتم به روی زخم گذاشتم که هنوز خون می آمد در این موقع کسی مرا با اسم کوچک صدا کرد برگشتم دکتر بختیار را دیدم که از داخل باغ سر بیرون آورد و مرا صدا می کرد او دست مرا گرفت و از دیوار باغ بالا کشید وقتی داخل باغ شدم دیدم فرهنگ قاسمی هم آنجاست . من اصرار کردم که آنها به شهر بروند و برایم آمبولانس بفرستند . ولی بختیار حاضر نشد مرا تنها بگذارد من به دلیل خونریزی و سردی هوا می لرزیدم ناچار به طرف خانه نگهبان باغ راه افتادیم .

زنش تا سر و صورت خونین مرا دید فوری دو سه استکان قند آب داغ به من داد . سر و صورتم را با آب گرم تمیز کرد . شوهرش تعریف کرد که دیروز دو سرهنگ و چند نفر شخصی به باغ آمدند صحبت از حمله و محاصره می کردند . به من گفتند کسی را به باغ راه ندهیم بعد از رفتن آنها آقای گلزار با یک کامیون میز و صندلی رسید من جریان را به او گفتم بعد از رفتن او دو نفر آمدند و مرا به پاسگاه پاسگاه ژاندارمری بردند و کتک مفصلی زدند و تهدید کردند و بعد پیراهنش را بالا زد تمام پشتش سیاه شده بود .

ساعت ۱۱ شب بود که سه نفری از باغ خارج شدیم نگهبان انبار کارخانه لاستیک سازی که در مجاورت باغ بود دکتر بختیار را شناخت و ما را از بیراه پیاده به کلارک آورد و از آنجا به کرج رفتیم و ماشین کرایه کردیم و به تهران برگشتیم . بختیار به بیمارستان مهر رفت و من به بیمارستان سرخه حصار در تهرانپارس رفتم که دوستم دکتر توسلی مسئول بخش جراحی اش بود و تحت عمل قرار گرفتم هنوز جای شکاف سرم در دست راست پیشانیم به یادگار مانده است ...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات