دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

داراب نامه بیغمی ؛ دو جلدی

داراب نامه بیغمی

نویسنده: مولانا شیخ حاجی محمد بیغمی
به کوشش: ذبیح الله صفا

ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1800
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1341 ~ 1339 - دوره چاپ:

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ واجد فرمان ؛ جلد کتاب دوم آفتاب خوردگی دارد (لکه دار شده)

 

مروری بر کتاب

دو تحریر از داراب نامه در دست است: طرطوسی و مولانا بیغمی .تحریر طرطوسی از روایت‌های یونانی و سریانی و تحریر بیغمی از روایت‌های ایرانی پیش از دوره اسلامی تاثیر پذیرفته است و افزون بر اینها، شیوه نثری طرطوسی کهنه تر و شیوه نثری بیغمی نوتر و روان تر می‌نماید.

عکس‌هایی از نسخه خطی کتاب در آغاز آن و یادداشت‌ها و ملاحظات مصحح محترم در پایانش آمده است. لغت نامه افزوده مصحح نیز راه خواندن کتاب را هموارتر می‌سازد. اختلاف نسخه‌ها و افزوده‌های مصحح در پانوشت‌های کتاب نیز بی گمان پژوهش گران را یاری خواهد کرد.

داستان فارسی داراب تا دفتر ششم پیش می‌رود و باز می‌ایستد، اما متن عربی این داستان، کامل و همه آن در دست است که نام مترجم آن شناخته نیست. البته نسخه‌ای از دنباله این داستان (مجلد سوم این کتاب) در کتاب خانه اوپسالا وجود دارد که شاید در آینده به چاپ برسد.

مصحح در یادداشت‌های خود در پایان این نسخه از کتاب، نکته‌های ارزشمندی در باره پیشینه و جایگاه متن فارسی و عربی داراب نامه و درستی و نادرستی نام آن، نام و نشان گزارنده و داستان سرای داراب نامه، ارزش نثری و زبانی داراب نامه فارسی عرضه می‌کند و به تحلیل مواد و شخصیت‌های این داستان مانند عیاران، شاه زادگان، جنگ‌ها و گریزها، دادگری، پهلوانان و جنگاوران و دشمنان ایران می‌پردازد. تحلیل نام‌های شخصیت‌های داستان نیز از دیگر افزودنی‌های سودمند و گران مایه مصحح بر این کتاب است. اطلاعات نسخه شناختی این اثر را نیز در همین بخش پایانی و کیستی نویسنده یا گزارنده داستان (مولانا بیغمی) و محمود دفتر خوان را در مقدمه مصحح بر این اثر می‌توان یافت.

این کتاب، از متن‌های شیوا و پر ارزش نثر فارسی بر پایه روایات کهن ایرانی به شمار می‌رود که دو تحریر از آن وجود دارد. این تحریر از آن داستان گزاری شهیر به نام بیغمی است. داراب، پسر بهمن پسر اسفندیار، پسر گشتاسپ از پادشاهان پایانی سلسله داستانی کیانی است که در باره او در ادبیات پهلوی و پس از آن، داستان‌های پرآوازه‌ای مانند « دارا و بت زرین » در ادب پهلوی به عربی وجود دارد. این داراب که در داستان‌های ملی، فرزند بهمن و همای چهرآزاد است، پدر دارای دارایان، آخرین پادشاه کیانی بود، اما در این داستان، فرزند او «دارا» نیست، بلکه فیروز نامیده می‌شود. این کتاب، داستان فارسی همین فیروز شاه است و از همین روی، «فیروزنامه» باید خوانده شود؛ زیرا بیشتر به سخن در باره فیروز (پسر داراب) می‌پردازد.

گزارنده (مؤلف) این اثر که در میان قرن هشتم و نهم می‌زیست، این داستان کهن را در حفظ داشت و آن را برای گروهی می‌خواند (املا می‌کرد) و کاتبی به نام محمود دفتر خوان آن را می‌نوشت. نسخه خطی این کتاب در ذی الحجه ۸۸۷ هجری نوشته شده است. راوی یا گزارنده داستان، چند جا آشکارا نام خود را باز می‌گوید، اما در بیشتر جاها از خود به نام «راوی این داستان غریب»، «مؤلف داستان و گزارنده سخن»، «مؤلف اخبار»، «مؤلف اخبار و گزارنده داستان»، «راوی داستان»، «راوی این قصه» و «مؤلف اخبار و مقرر این کتاب و مورخ این تاریخ» یا «گوینده داستان کهن» یاد می‌کند و همه جا عبارت‌هایی را مانند «روایت کند»، «گوید» و «چنین گوید»، باز می‌نویسد.

این نثر پرارزش فارسی، به رغم گستردگی اش کامل نیست، بلکه پاره‌ای از داستان دلاویز اصلی به شمار می‌رود. باری، آن را سندی می‌توان شمرد که برای روشن کردن تاریخ داستان سرایی در ایران و دگرگونی‌های این فن به کار می‌آید. داستان داراب نامه، از دید لغوی، دستوری، تاریخی و مردم شناختی، بسیار سودمند است و به رغم، داستان‌های سده‌های بعدی، صحنه‌ها را به دقت فراوان توصیف می‌کند و از رویدادهای خرد نیز سخن می‌گوید؛ چنان که با خواندنش از چگونگی لشکر آرایی و میدان داری و شیوه نواختن کوس جنگ و چند و چون جنگ افزارها و وسایل عیاران و شگفتی آفرینی‌های جادویان، آگاهی کاملی می‌توان به دست آورد.

سازنده داستان‌های این کتاب، پیوسته عاطفه خواننده اش را برمی انگیزد و آن گاه که در سراشیبی ناامیدی و اندوه است، او را به اوج امید و شادمانی فرامی برد. متن داراب نامه، به شش دفتر بخش شده است و پاره‌های داستان در این بخش‌ها گنجانده شده‌اند.

هنگامی که داراب، فرزند بهمن و نوه اسفندیار بر تخت شاهی نشست و به دادگستری پرداخت، پهلوانی به نام پیل زور بن پیل تن از فرزندان رستم زال و وزیرانی به نام‌های روشنوای و طیطوس داشت. روزی مادر فرزندش هنگام زاییدن مرد و او از این ماجرا غم ناک بود و به این پیش آمد فال بد زد و فرزند را به دریا انداخت، اما از نداشتن فرزند اندوه ناک بود. طیطوس، حکیم یونانی طالع او را نیکو دید و دختر پادشاه بربر (قیدار) را برای داراب به زنی خواست. آن زن برای داراب فرزندی زایید که او را فیروز شاه نامید. فرزند پیل زور نیز در همان شب تولد فیروز به دنیا آمد و فرخ زاد نام گرفت. این دو هم زاد بزرگ شدند تا اینکه شبی فیروز شاه، عین الحیات دختر پادشاه یمن را در خواب دید و عاشق او شد. آن گاه با فرخ زاد پنهانی بدانجا رفت.

پسران پادشاهان مصر ، کشمیر ، زنگبار ، روم و... نیز عاشق این دختر بودند و پادشاه یمن دخترش را به هیچ یک از آنان نمی‌داد و از این رو، برخی از کشورها سپاهیان انبوه و پهلوانان نیرومندشان را به سوی یمن گسیل داشتند تا دختر را به زور بستانند. شاه زاده فیروز و فرخ زاد نزدیک یمن با آنان روبه رو شدند و همه آنان را شکست دادند و هنوز به یمن نرسیده بودند که به سرکوبی شماری از گردن کشان و دشمنان سرسخت شاه یمن پرداختند. فیروز پس از این به نام غلام بازرگانی بدانجا رفت و شاه یمن بر اثر فداکاری هایش او را بزرگ داشت.

از سوی دیگر، عین الحیات نیز بر اثر دیدن تصویرهایی که سیاوش نقاش از این شاه زاده ایرانی کشیده و آنها را در بستان سرای وی چسبانده بود، دل داده فیروز شد، اما نمی‌توانست عشق را به کسی جز دایه اش باز گوید. وی دختری تربیت شده و به هنرهای نبرد و تیر اندازی و کمند اندازی آشنا بود. بنا بر این، شب هنگام به جایگاه شاه زاده ایرانی می‌رفت و هر بار چند تن از سپاهیان وی را می‌کشت. آن گاه پدرش چند هزار پاسدار گماشت تا این دزد گستاخ ناشناخته را دست گیر کنند.

فیروز از نیامدن عین الحیات دل گیر شد و نزد دل دار خود رفت، اما هر دوی آنان را دست گیر کردند و نزد شاه بردند و شاه جان فشانی‌های گذشته فیروز را نادیده گرفت و به کشتنش فرمان داد. یکی از وزیران پای مردی کرد و او را از مرگ رها ساخت و به زندان افکند. چندی بعد، سپاه بزرگی از زنگیان به خون خواهی پسر پادشاه خود به یمن حمله آوردند. پادشاه یمن فیروز و دخترش را به آنان سپرد و زنگباریان آن دو را به زندان افکندند.

باری، فیروز و عین الحیات با هم دستی زندان بان از آنجا گریختند و سراسر زنگبار و جزیره‌های دریای هند را گرفتند و جادوان و پهلوانان فراوانی را از میان بردند و به یمن بازگشتند. داستان زندگی فیروز بسی بلند است. نویسنده (گزارنده) این داستان، هم چنین از آمدن لشکر داراب به سوی یمن و جنگ او با سرور یمنی، پیوستن فیروز شاه به سپاه ملک داراب، محاصره قلعه تعز و فتح ایرانیان، گریختن یمنیان به مصر ، جنگ شاه داراب با مصریان و شکست دادن آنان، فتح کردن اسکندریه و مصر و حلب و محاصره کردن شام و اوضاع پهلوانان ایران در دمشق گزارش می‌دهد.

جلد دوم این اثر، داستان را با توصیف ماجرای فتح دمشق ، نبرد ملاطیه ، فتح انطاکیه و ملاطیه پی می‌گیرد و قصه عیاران ایران و جنگ داراب و قیصر و شکست خوردن قیصر را از او باز می‌گوید. آشوب کردن عیار در خدمت مظفر شاه و توران دخت، گرفتن استانبول ، گشودن دژ لؤلؤ و ماجراهای جهان افروز و بهزاد و رعدآواز و رفتن فیروز شاه میان پری زادگان و جنیان ، درون مایه دنباله این داستان دراز است.
داستان‌های فرعی این قصه بلند، در تحریر بیغمی به پایان نمی‌رسند، باری سرانجام داستان‌های حماسی همواره نیکوست. کمبود متن فارسی داراب نامه با وجود ترجمه‌ای عربی از این داستان جبران می‌شود. چکیده‌ای از بازمانده داستان از متن عربی پیش گفته نقل شده و در پایان کتاب آمده است.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات