این داستان ماجرای زندگی تنها فرزند خانواده‌ای اصیل به نام "فیروزه "است .پدر و مادر فیروزه که سال‌ها صاحب فرزند نمی‌شدند در تربیت فیروزه نهایت سعی و تلاش خویش را می‌نمودند .اما مشکلی که وجود داشت عدم رغبت فیروزه به ازدواج بود .با وجود داشتن خواستگارهای متعدد، فیروزه به همه جواب رد می‌داد ;تا این که پدر و مادر، فیروزه را برای انجام آزمایش و درمان به آلمان می‌برند و ....

اثری دیگر از هوشنگ دولت آبادی نویسنده رمان های رشته دراز ، آرزو و سودای زندگی را پیش رو داریم نثر روان و شیوه ای داستان های خواننده را تا آخرین صفحات کتاب با خود همراه می کند . واژه واژه های داستان هایش سرشار از احساس لطیف اوست و آمیختگی عشق، درد و طنز نهفته در واژه ها هنر او.

« پیوند» داستان یک زندانی به جانداری است که تصور برقراری رابطه عاطفی با آن در ذهن نمی گنجد.
با مترسک داستان « هراسه» نیز چنان سخن می گوید که گویی جانداری است که به تو گوش می سپارد و « بی بی فیروزه» از سر گردانی دختری زیبا می گوید که در پذیرفتن موجو دات خود حیران مانده.
« شرط بندی» نیز بیان خرافاتی است که ذهن اهالی روستای را به خود مشغول داشته و برزندگی شان تاثیر گذاشته است. در « سراشیبی» نیز مرگ و پی آمد های آن در میان باز ماندگان ، با زبانی طنز گونه بیان شده که تلخی مرگ را از ذهن می زداید.