دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

آوای مهربانی ؛ یادواره قمرالملوک وزیری

آوای مهربانی 

نويسنده: زهره خالقی
ناشر: دنيای مادر
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 376
اندازه كتاب: وزیری - سال انتشار: 1373 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت :  صفحات نو ؛ لبه جلد کتاب رنگ پریدگی دارد

 

مروری بر کتاب

مصور

یادواره قمرالملوک وزیری

از دوران کودکی و نوجوانی قمر و سابقه خانوادگی او جسته و گریخته مطالبی نوشته‌اند گو این‌که گاهی آنچه روزنامه‌ها نوشته‌اند باهم اختلاف دارد. آنچه از مذاکرات با ایشان برمی‌آمد این بود که در کودکی و شاید حدود یک سالگی مادرشان (طوبی خانم) را از دست داده بودند. احتمال دارد وی براثر حصبه فوت شده باشد.

کمی قبل از آن هم پدرشان (میرزا سید حسین خان) در گذشته بود و زیر نظر مادر بزرگشان ملا خیر النساء ملقب به افتخار الذاکرین تربیت شدند. ملا خیر النساء روضه‌خوان زنانه بود…. روضه‌خوان حرم ناصر الدین شاه بود. بدین معنی که گاه و بخصوص در ایام عزاداری او را دعوت می‌کردند برای زنان روضه بخواند. ناصر الدین شاه در ماه مه ۱۸۹۶ میلادی کشته شد…

تولد قمر مقارن است با اواخر دوره مظفر الدین شاه و سال‌های طفولیت و کودکی او مقارن است با دوران پر مخاطره و پر آشوب محمد علی شاه و دوران مبارزه مشروطه طلبان علیه استبداد خودسرانه و سرکوبگرانهٔ اوست. در همین دوره است شورش بازار در تبریز و تهران برای اجرای قانو اساسی (مشروطه)، کشته شدن اتابک، سازش روس و انگلیس دربارهٔ تقسیم ایران به مناطق نفوذ، هجوم اوباش به مجلس شورای ملی به دستور محمد علی شاه، بازداشت رجال و آزادیخواهان و کشتن آنان از قبیل میرزا جهانگیر خان مدیر روزنامه صور اسرافیل و ملک المتکلمین در باغشاه به دستور محمد علی شاه، قیام مسلحانه ستارخان و باقر خان در تبریز بر علیه استبداد محمد علی شاه به روسیه و اعلام سلطنت احمد شاه. قمر در این هنگام یعنی زمان روی کارآمدن احمد شاه، چهار ساله بود، دوره سلطنت احمد شاه هم دوره ثبات و آرامش نبود.

در همین دوره ستار خان و باقر خان با تجلیل به تهران آمدند و حکومت‌های خود مختار هرکدام در شهری علم طغیان افراشتند: مثلا نایب حسین کاشی در کاشان، عملیات تجاوزکارانه روس‌ها در تبریز، اشغال شیراز به وسیله سپاهیان هندی، کشته شدن ثقه الاسلام در تبریز به دست روس‌ها و جنگ روس‌ها با مجاهدین مشروطه‌خواه در تبریز و این قبیل وقایع هست تا ۲۷‌ شعبان ۱۳۳۳‌ هجری قمری که تاجگذاری احمد شاه است و بلافاصله در اوت ۱۹۱۴ آغاز جنگ جهانگیر اول که ایران هم از حوادث آن در امان نماند… ملا خیر النساء که پیر و فلج شده بود و با عصا حرکت می‌کرد قمر را که شش هفت ساله بود، با خود به مجالس روضه خوانی ایام تاسوعا-عاشورا و غیره که در مجالس زنانه تشکیل می‌شد می‌برد. قمر کوچک کم‌کم به هنگام استماع مراثی و نوحه‌خوانی ملا خیر النساء آهنگ نغمه‌هایی را که اقتباس از بعضی گوشه‌های مختلف دستگاه‌های موسیقی ایرانی چون گوشهٔ حجاز (در ابو عطا) یا گوشهٔ غم‌انگیز (در آواز دشتی) و از این قبیل بود بی‌آن‌که نامشانن را بداند، یاد گرفته و زمزمه می‌کرد…قمر با صدای لطیف کودکانه مرثیه می‌خواند و در میان جمعیت راه می‌رفت. روضه‌خوانی‌های مردانه که روضه آنها با وعظ و خطابه توأم بود، جلسات روضه‌زنانه، شعر و آواز و ذکر مصیبت و نوحه‌خوانی همراه داشت.

به‌هرحال قمر در سنین کودکی برای مادربزرگ خود به اصطلاح پا منبری می‌خواند و چون در برابر جمعیت به صورت طبیعی قرار گرفته بود و در مقابل گروه مردم از همان کودکی خوانده بود، خونسردی و اعتماد به نفس مقابله با جمعیت شنونده را از همان زمان به دست آورده بود و بعدها هم هیچگاه از خواندن در مقابل جمعیت احساس غربت نداشت. قمر در همه حال، چه در مجالس خصوصی و چه در محافل عمومی، در نهایت آزادی و راحتی تغنّی کرده است. خودش گفته است: «من مدیون همان تربیت اولیه خودم هستم چرا که همان پا منبری کردن‌ها به من جرأت خوانندگی داد.»

اولین بار که قمر را دیدم، سنش خیلی کم بود. در حدود هفده یا هجده سال داشت. این دیدار در پیش از زمامداری سردار سپه یعنی قبل از سال ۱۳۰۰، در محفلی پیش آمد که من هم به آن دعوت شده بودم. یکی از حاضران، ساز می‌زد، ولی من از طرز نواختنش هیچ خوشم نیامد. اما همین‌که قمر شروع به خواندن کرد، به واقعیت عجیبی پی بردم-پی بردم که صدای این خانم جوان، به اندازه‌ای نیرومند و رساست که باورکردنی نیست، و در عین حال-به قدری گرم-که آن هم باورکردنی نبود. چون صفات «گرم و قوی» به‌ندرت ممکن است در صدای یک نفر جمع شود. هر صدای نیرومندی، ممکن نیست خشونتی داشته باشد، و هر صدای”گرم”ی، ضعفی. اما خدا شاهد است، نه قوی بودن صدای قمر، آزاردهنده بود، نه در گرم بودنش ضعفی وجود داشت. منظورم از «گرم بودن» آن حالت صداست که جذابش می‌کند. و این حالت در صدای قمر، فوق العاده بود…

مدتی گذشت، شاید بیش از دو سال؛ تا اینکه روزی قمر آمد به کلاس من. آن زمان کلاس موسیقی من در خیابان علاء الدوله (فردوسی فعلی)، در کوچه‌ای که فروشگاه فرودسی نبش آن واقع شده است و معروف به «کوچهٔ بختیاری» بود، قرار داشت. قمر آمد آنجا و گفت: «گفتی صدای من هم گرم و هم قوی است-دو صفتی که باهم کمتر یکجا جمع می‌شود-حالا آمده‌ام تا هر سه را باهم داشته باشم: صدای گرم و قوی و شناخت گوشه‌های موسیقی». بعد از آن آمد و به آموختن موسیقی پرداخت. البته آموزش نه به وسعت اطلاعات حبیب شاطر حاجی- زیرا کمتر کسی توفیق او را پیدا می‌کند-بلکه تا حدی که بتواند خوب بخواند. بعدها کمپانی «هیزمسترزویس» مخصوص قمر، دستگاه صفحه پرکنی به تهران آورد تا صدای او را ضبط کند، یعنی قمر، این همه اهمیت پیدا کرده بود. بعد از آن، کمپانی”پلیفون”هم آمد-آن هم فقط به خاطر قمر-سپس”بدافون”از آنها پیروی کرد. و بدین‌گونه قمر به دنیای هنر پا گذاشت.
به نقل از مرتضی نی داود

ملا خیر النساء به مناسبت همان پادردی که داشت نذر کرده بود به کربلا برود. به ناچار وقتی راهی کربلا شد، و قمر خردسال را در تهران به جای گذاشت، او را به خاله‌اش که عیال شاهزاده عبد العظیم میرزا کاشفی بود سپرد. دخترخاله قمر چند سال بعد عیال مجد الصنایع شد. مجد الصنایع در منزل خود دوره‌های دوستانه ترتیب می‌داد و در این دوره‌ها که از غروب شروع و تا پاسی از شب ادامه داشت هنرمندان مشهور آن زمان می‌آمدند و به مناسبت حال و مقتضای وقت و جلسه گاهی به نوازندگی و خوانندگی می‌پرداختند. از جمله اشخاصی که با مجد الصنایع مراوده داشتند یکی رکن الدین خان مختاری بود که از شاگردان حسین خان اسماعیل‌زاده (کمانچه کش) بوده، ویولون را هم پیش حسین خان ‌ یادگرفته بود و گوشه‌های ردیف موسیقی ایرانی را خوب می‌دانست. او چند تصنیف، پیش درآمد و رنگ هم ساخته بود و در بداهه‌نوازی بسیار ماهر و حاضر الذهن بود.

دیگر از هنرمندانی که نزد مجد الصنایع می‌آمدند غلامحسین درویش معروف به درویش خان بود، وی از شاگردان آقا حسینقلی استاد زمانه بود. مرتضی خان نی داوود، استاد قمر هم نزد درویش خان کار خود را تکمیل کرده بود. اتفاقا بعدها قمر چند تصنیف از ساخته‌های درویش خان را که بیشتر شعرهایش را ملک الشعراء بهار سروده بود خواند که نمونه‌هایی از آن جزو اولین صفحات گرامافون او به یادگار مانده است.

دیگر از شرکت‌کنندگان در بزم دوستانهٔ منزل مجد الصنایع، حاجی خان معروف به عین الدوله بود. او که نزد پدر خود آقاجان، استاد ضرب زمان ناصر الدین شاه، نواختن تنبک را فراگرفته بود صدای دودانگ مطبوعی هم داشت و گاهی با ضرب قطعات ضربی را هم با همان صدای دو دانگ ملایم می‌خواند و اکثر تصنیف‌های قدیم را می‌دانست. وی چون در دستگاه عین الدوله، فرزند عضد الدوله و نوه فتحعلی شاه و صدر اعظم دوره مظفر الدین شاه بود به حاجی خان عین الدوله معروف شده بود.

از دیگر شرکت‌کنندگان، جهانگیر میرزا حسام السلطنه نوه حسام السلطنه فاتح هرات و از نوازدگان فتحعلی شاه بود که نزد تقی دانشور (اعلم السلطان) ویولون فراگرفته بود و آهنگ‌هایی با دهان و”سوت”ملیحی مانند فلوت می‌زد.تصنیف‌هایی هم ساخت که بعدها مشهور شد. اینها هستند بیشتر افرادی که در منزل مجد الصنایع شوهر دخترخاله قمر در دوره‌های دوستانه جمع می‌شدند و قمر با شنیدن نغمات دلنشین ساز و آواز این استادان و سوابقی که ذکرش رفت اولین تجلیات آشنایی با موسیقی و گرایش به آن هنر را در خود یافت و اینها هستند که قبل از اقدام قمر برای طی کلاس موسیقی و آموزش منظم و اصولی آواز در پرورش استعداد موسیقی و گوش حساس او و آشنایی‌اش با نغمات اصیل موسیقی ایرانی مؤثر بودند… قمر با داشتن تمام این امیتازات یک وقت متوجه شد که آزاد خواند و مقید به لحنی و دستگاهی نبودن رفته رفته صدایش را وحشی و بی‌بندوبار ساخته است. این نکته را هنگامی دریافت که همراه با سازی به خواندن پرداخت.

چه بسیارند کسانی که صدائی مطلوب دارند. یعنی به تنهائی خوش می‌خوانند ولی همین‌که با سازی به تغنی می‌پردازند، ناهمساز بودن صدا و ساز به خوبی نمایان می‌گردد. قمر، خیلی زود متوجه این نقیصه شد و به همین سبب از مادربزرگش درخواست کرد که نوازنده‌ای را به خانه بیاورد تا به وی تعلیم آواز بدهد. ملا خیر النساء موافقت کرد و پیرمردی را که نامش بر ما مجهول است بدین منظور به خانه دعوت کرد. متأسفانه چند ماه نگذشت که نخستین استاد قمر جهان را بدرود گفت….

قمر پس‌ازآنکه مادربزرگ خد، یعنی یگانه حامی و مشوق دوران کودکی خویشتن را از دست داد نیازمند یک حامی و پشتیبانی مقتدری بود. بحرینی کسی است که در این راه خدمت بزرگی به قمر کرد. بحرینی، مردی بود صاحب مکنت و هنر دوست، در تهران خانهٔ مجللی داشت که مجمع هنرمندان بود. در قزوین هم صاحب ملکی آباد و پر برکت بود.

در یکی از جلسات هنری منزل خود با قمر آشنا می‌شود. دامنهٔ این آشنائی به آنجا می‌کشد که قمر در منزل بحرینی اقامت می‌گزیند و با وی به قزوین می‌رود. قمر در قزوین با بزرگان آن شهرستان آشنا می‌گردد و در مجالس انس حامی خود با موسیقیدان‌های سرشناس آن زمان مأنس می‌شود. پس از چندی به تهران مراجعت می‌کند و به نظام الدین لاچینی معرفی می‌گردد. این مرد نیز از کسانی است که در بسط شهرت قمر نقش مهمی برعهده دارد. منزل او همچون تالارهای قرن نوزدهم فرانسه محل اجتماع شاعران و موسیقیدانان و مردمان اهل فضل بود. قمر در این محفل بیش از پیش با نخبگان هنر و نامداران زمان و اشخاص ذی نفوذ و اکابر دولت آشنا می‌شود و همه را مفتون صدا و سیمای خود می‌کند.

در منزل لاچینی است که قمر با یکی از آهنگسازان و شاعران خوش قریحه آشنا می‌گردد. آقای جواد بدیع‌زاده خوانندهٔ مشهور رادیو نقل می‌کند:

قمر با بحرینی به تهران آمد و در بزم‌های شبانه با بزرگان و خانواده‌های شریف و دولتمند آشنا گردید. شبی در منزل نظام الدین خان لاچینی قمر با آقای امیر جاهد شاعر و تصنیف‌ساز مشهور آشنا می‌گردد. امیر جاهد از صدای قمر خوشش می‌آید و همان شب به او می‌گوید من چند سروده میهنی و تصنیف ساخته‌ام که با کمال میل حاضرم آنها را به شما بیاموزم.

قرار ملاقات برای روز بعد نهاده می‌شود و امیر جاهد چند سرود و ترانه به قمر یاد می‌دهد. اتفاقا در همان اوقات نمایندهٔ کمپانی لیفون دستگاهی برای تهیه صفحهٔ گرامافون به تهران آورده بود. امیر جاهد با نمایندهٔ این کمپانی مذاکره می‌کند و موافقت او را جلب می‌نماید که چند صفحه از صدای قمر تهیه نماید. قمر با ارکستر کوچکی که امیر جاهد از نوازندگان آن زمان ترتیب داده بود تمرین می‌کند و برای اولین بار سرودها و ترانه‌های زیر را در صفحه ضبط می‌نماید:

۱-تاجوانان ایران به جان و دل نکوشند جامهٔ فخر و عزت چو دیگران نپوشند
۲-ای جنس بشر تا کی به ابناء وطن…
۳-در ملک ایران، این مهد شیران، چند تا کی، افتان و خیزان
۴-هزار دستان به چمن
۵-بهار است و هنگام گشت
۶-در بهار امید.
به نقل از حسینعلی ملاح

گراند هتل: ۱۳۰۳، نخستین کنسرت

شهر در صدای او بیدار می‌شود و رنگی دیگر به خود می‌گیرد.

پیش از او صداهای دیگری است. صدای مردانی که تنگناهای خود را دارند و مخمصه‌هایشان را، هریک سری به سودایی سپرده گرد می‌نشینند و آوازهای تنهایی را می‌خوانند. پشت شانه‌های او چهرهٔ آنان پیداست.

«یکی از خاطره‌انگیزترین حوادث زندگی من که هیچگاه فراموش نخواهم کرد آن شب بود. جمعیتی در راه ایستاده بودند. برخی قیافه‌های عصبانی و ناراحت را هم می‌دیدم. ترسی مرموز سراپایم را فراگرفته بود. با آن‌که تعدادی ماموران انتظامی هم مراقب اوضاع بودند با احتیاط از میان آنها گذشتم و به گراند هتل وارد شدم. چلچراغ‌های سالن را روشن کرده بودند و سالن پر از جمعیت بود. پس از لحظاتی، هنگامی که پرده آلبالوئی رنگ صحنه کنار رفت. من با تاج گل زیبایی با گیسوان طلایی روی صحنه ظاهر شدم. حاضران با کف زدن و شور و هیجان ورودم را به صحنه گرامی داشتند و این همه استقبال از یک زن تنها و بدون پشتیبان به من امید و اعتماد به نفس داد.

بی‌اختیار اشک شوق در دیدگانم آمد ولی سعی کردم خودم را کنترل کنم. نوای تار مرتضی خان نی داوود به دادم رسید که چهار مضراب را شروع کرد و کم‌کم فرصتی یافتم که حنجره‌ام را که بر اثر فشار گریهٔ شوق منقبض شده بود استراحت دهم و خودم را برای اجرای آواز آماده کنم. به تدریج آن هیجان اولیه جای خود را به آرامش داد و سالن را سکوت فرا گرفت. پس از شروع درآمد آواز که با مضراب‌های شمردهٔ مرتضی خان اجرا می‌شد آب دهانم را فرو بردم و چشم از جمعیت برگرفتم و به آرامی به مرتضی خان نگاه کردم. پس از لحظه‌هایی او با سکوت آخرین جمله‌های درآمد آواز با نیم اشارهٔ چشم و سر خود به من فهماند که درآمد آواز را شروع کنم و من خواندم …

پس از خاتمه کنسرت ترس مرموزی بر من مستولی شد. حدود چند هزار نف در خیابان ‌ لاله‌زار جمع شده بودند. در بازگشت بیم آن داشتم که عده‌ای قصد جان مرا داشته باشند چون اخباری از این قبیل به من رسیده بود و بیشتر مرا به توهم می‌انداخت. سرانجام با مراقبت مأمورین انتظامی از بین مردم که برخی قیافه‌های عصبانی و ناراحت هم بین آنها دیده می‌شد گذشتم و قضیه به خیر و خوشی گذشت.»
به نقل از قمر الملوک وزیری

قمر از عواید نخستین کنسرت خود چیزی دریافت نکرد و کلیه پول حاصل را در اختیار ادیب السلطنه گذاشت که میان نوازندگان تقسیم کند…از این زمان است که قمر زنی بخشنده، مهربان و مردم دوست می‌شود، کنسرت می‌دهد، بازهم کنسرت می‌دهد اما نه برای افزون بر مال و مکنت خود. او برخی از عواید کنسرت‌هایش را برای امور خیریه مصرف می‌کرد….

در اجرای برنامه‌های سیاسی و اجتماعی روز ادیب السلطنه تصمیم به برگزاری کنسرتی با شرکت قمر الملوک وزیری می‌گیرد. نخستین کنسرت قمر در سالن گراند هتل (لاله‌زار پایین) برگزار شد که استاد مرتضی نی داود نیز در آن تار می‌نواخت. ضیاء مختاری که خود یکی از نوازندگان این ارکستر بوده است افراد ارکستر ار چنین معرفی می‌نماید: «آقایان ابراهیم منصور نوریانی (نوازندگان ویولون)-شکری و مرتضی نی داود (نوازندگان تار)-حسین خان (نوازندهٔ کمانچه) و خود من نوازندگی پیانو را برعهده داشتیم.» در این کنسر است که قمر برای نخستین بار تصنیف «مرغ سحر» را می‌خواند که آهنگ آن دستگاه ماهور و از ساخته‌های مرتضی نی داود و شعر آن از ملک الشعرا بهار است:

مرغ سحر ناله سرکن
داغ مرا تازه‌تر کن
ز آه شرر بار این قفس را بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته زکنج قفس درآ
نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا
وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را پر شرر کن…

قمر الملوک وزیری نخستین زن خوانندهء ایرانی بود که صدایش ضبط شد. مهم ترین عامل موفقیت شتابندهء او، نیاز زمانه به نو شدن و دگرگونی بود. وی در نوع‌دوستی و بخشش افراط داشت به طوری که اواخر عمر خود را به تنگدستی گذراند. قمر در سن ۱۶ سالگی پس از آشنائی با مرتضی نی‌داود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. شایان ذکر است که این آواز خوان حنجره جادویی، متولد ۱۲۸۴ خورشیدی در کاشان، در ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران، بر اثر سکته مغزی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله بین امامزاده قاسم و تجریش شمیران به خاک سپرده شد

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات