دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کویر اندیشه

کویر اندیشه

نویسنده: حسین پژمان بختیاری
ناشر: ابن سینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 340
اندازه کتاب: 
وزیری سلفون سال انتشار: 1348 - دوره چاپ: 1 

کمیاب  - کیفیت : درحد نو _ نو

 
مروری بر کتاب 
 

پژمان بختیاری یکی از شاهکارهای ادبی با بیت آغازین « اگر ایران به جز ویران سرا نیست / من این ویران سرا را دوست دارم » را سروده است ، محقق ، مترجم و شاعر بزرگ معاصر ؛ نخستین فرزند عالمتاج قایم مقامی متخلص به ژاله قایم مقامی ، در سال 1279 خورشیدی در تهران دیده به جهان می گشاید . اما زادگاه اصلی و سرزمین پدری پژمان « دشتک بختیاری » است که در 85 کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند بختیاری ، منتهی به «زردکوه» و در کنار سرچشمه های اصلی « رود کارون » واقع است .

پدر پژمان ، « علیمرادخان میرپنج » از سلسله معروف خوانین بختیاری ، و از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک سکونت داشت او در اواخر قاجاریه ، به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران می رود و در دستگاه مظفر الدین شاه صاحب عنوان لشگری میر پنج ( سرتیپ ) می شود . وی در دوران مشروطیت به همراه خواهرزاده ی خود ، سردار اسعد بختیاری ( از سران بزرگ مشروطیت ) در مبارزات مشروطه نقش فعالی ایفا می کند . علیمرادخان که قبلا" در دشتک ازدواج کرده بود ، در زمان اقامت در تهران نیز با دختری جوان از خاندانی مشهور ازدواج می کند ، که از نوادگان قایم مقام فراهانی ( وزیر مشهور دوره ی قاجاریه ) است . پژمان ثمره ی این ازدواج است . مادر پژمان « عالمتاج قایم مقامی متخلص به ژاله » از شاعران نامدار اواخر قاجاریه و از سلسله شریف سادات بود که اشعار زیبا و پر خروش وی معروف است .

این وصلت نامتناسب به دلیل فاصله ی سنی و ناسازگاری اندکی بعد به جدایی می انجامد . پژمان ، دوره کودکی را به سبب جدایی پدر و مادرش به سختی می گذراند . و پژمان که نوزادی بیش نبود در رنج و آوارگی به زندگی خود ادامه می دهد در چنین شرایطی پیرمردی از اهالی دشتک به نام « کاکا اواسعلی » که از ملازمان علیمراد خان بود ، از پژمان مواظبت و نگهداری می کند . از سن سه سالگی به بعد پدرش اصرار داشت که به پژمان خواندن و نوشتن و به ویژه قرآن بیاموزد ، در این راه سخت گیری می کند . روش سختگیرانه پدرش در تعلیم و تربیت ــ که پژمان از آن با عنوان « تازیانه تعلیم » یاد کرده است ــ خاطره ای ناخوشایند برای پژمان بختیاری به جا می گذارد . پژمان که به خواست پدر تحت مراقبت علیمردان خان قرار گرفته بود به دلیل آن که علیمرادخان در آن دوران در جنگ های بعد از مشروطه فرمانده بخشی از قشون بختیاری در آذربایجان بود ، نمی توانست در کنار پژمان باشد ، بنابر این پژمان را در حدود سن۶ سالگی به بعد در معیت برادر و خواهرش و چهل نفر سوار بختیاری به دشتک ( زادگاه خود ) می فرستد .

پژمان درشرح زندگی نامه ی خود ، که در مقدمه ی خاشاک و دیوان اشعارش آمده است به این سفر اشاره می کند و بیشتر آن را به توصیف از زندگی در دشتک و مناظر زیبای آن ( در بیش از یک صد سال قبل ) اختصاص می دهد :

« ... چند روز بعد به « دشتک » رسیدیم این قریه زادگاه اعضای خاندان ما بود که در پشت رشته مرتفع « زردکوه » بر کنار شعبه ی اصلی « کارون » جای داشت » . در دشتک زندگی تازه و سرشار از شادی و شور را تجربه می کند . در آن جا اسب سواری و تیر اندازی را فرا می گیرد . « دیدن و بهره بردن از آن همه چیزهای زیبا از آن همه کوه و بیشه و دشت و صحرا از آن زندگی بی تکلف برای من و روح من عوالم تازه ای به وجود می آورد و افکار کودکانه ی مرا دچار تشنج ها و هیجان های بی سابقه ای می ساخت » . به همین دلیل مقام شاعری خود را مدیون زندگی در دامان کوهساران بلند و مناظر زیبای دشتک و جاذبه ی معنوی آن می داند . پژمان نخستین بار در دشتک به مکتب خانه می رود و به تحصیل علم مشغول می شود ؛ « مکتب خانه ی ما مسجدی تاریک بود که چنار بسیار عظیم و چند صد ساله ای بر آن سایه می افکند .« ملاعلی بنده » استاد مکتب ما بود و تمام دختران و پسران « دشتکی » در محضرش درس می خواندند . »

پژمان بختیاری پس از چند سال به تهران بر می گردد و تحصیلات خود را ابتدا در مدرسه « اشرف » سپس در مدرسه فرانسوی « سن لویی » ادامه می دهد . در این مدرسه با « نیما یوشیج » همدرس می شود . پدرش اگر چه به زندگی پژمان چندان توجهی نداشت اما نسبت به درس خواندن پژمان بختیاری اهتمام خاص می ورزید . پژمان بختیاری در سن ده سالگی پدر را از دست می دهد ؛ علیمرادخان قبل از مرگ سرپرستی پژمان را به سردار اسعد بختیاری محول می کند و ثروت قابل توجه خود را در تهران در اختیار او می گذارد مشروط بر آن که پژمان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد . اما این امر با بی توجهی تحقق نمی یابد . سردار اسعد کمی بعد بیمار و فلج می شود .

پژمان بختیاری به اصرار نامادری اش دوباره به دشتک فرستاده می شود . پس از دو سال دوباره به تهران باز می گردد و به تحصیلات خود ادامه می دهد . با مرگ سردار اسعد ، رنج ها و آوارگی های پژمان بیشتر می شود و از ثروت پدر که در دست فرزند سردار اسعد ( جعفر قلی خان سردار اسعد ) است ، به قول خودش پشیزی به وی نمی رسد . ناچارا به استخدام وزارت پست تلگراف در می آید و تا باز نشستگی در آن جا خدمت می کند .

پژمان بختیاری با کوشش در کسب علم و دانش و مطالعات مستمر ، به تدریج سرآمد محافل علمی و ادبی می شود . آثاری را از زبان فرانسه به فارسی ترجمه می کند . و در زمینه ی تاریخ و فرهنگ و شعر و ادب نیز آثار فراوانی برجای می گذارد . پژمان بختیاری با شاعران و استادان بزرگ آن زمان همچون « ملک الشعرای بهار ، ایرج میرزا ، استاد فروزانفر ، جلال الدین همایی ، رهی معیری ، استاد شهریار و ... » همنشینی و معاشرت دارد و در ادبیات ایران جایگاه برجسته ای می یابد . اشعار پژمان بختیاری سرشار از مضامین نو و تعابیر بدیع است . پژمان بختیاری ضمن پای بندی به سنت ها و قواعد شعر فارسی از شاعران نو اندیش و نو پرداز معاصر به شمار می رود . پژمان بختیاری در نوجوانی ، سرودن شعر را آغاز می کند . در ابتدا اشعارش با تخلّص «سرمست » در روزنامه ها به چاپ می رسد ، اما بعدها تخلّص « پژمان » را بر می گزیند . پژمان بختیاری از ارادتمندان به اهل بیت ، به ویژه مولای متقیان علی (ع) بوده است و در وصف آنان اشعار فراوانی دارد . پژمان بختیاری شاعری رنج کشیده و خودساخته بود و همواره اخلاق و ارزش های معنوی را می ستود . به ایران زمین ، عشق می ورزید و شدیداً بیگانه ستیز بود . پژمان بختیاری نسبت به سرزمین بختیاری نیز دلبستگی فراوانی دارد و در وصف آن اشعار بلند و جاودانه ای سروده است .

پژمان بختیاری در دوران پایانی عمر گرفتار بیماری و رنج ناشی از آن می شود و این بیماری رنج آور سال ها ادامه می یابد . سرانجام پژمان بختیاری پس از عمری درد و رنج و ناکامی ، در سوم آذر ماه 1353 در سن 74 سالگی بر اثر بیماری سرطان در تهران به دیار باقی می شتابد . پژمان بختیاری را در قبرستان بهشت زهرا ( قطعه هشت ) دور از زادگاه پدری اش به خاک می سپارند .

اگر ایران به جز ویرانسرا نیست                      من این ویرانسرا را دوست دارم

اگر تاریخ ما افسانه رنگ است                    من این افسانه ها را دوست دارم

نوای نای ما گر جانگداز است                        من این نای و نوا را دوست دارم

اگر آب و هوایش دلنشین نیست                   من این آب و هوا را دوست دارم

به شوق خار صحراهای خشکش                  من این فرسوده پا را دوست دارم

من این دلکش زمین را خواهم از جان            من این روشن سما را دوست دارم

اگر بر من ز ایرانی رود زور                                 من این زور آزما را دوست دارم

اگر آلوده دامانید ، اگر پاک                          من ، ای مردم ، شما را دوست دارم

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات