دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سفینه فرخ ؛ دو جلدی ؛ گالینگور

سفینه فرخ ؛ دو جلدی ؛ گالینگور
سفینه فرخ ؛ دو جلدی ؛ گالینگور
درحال حاضر موجود نمی باشد
سفینه فرخ ؛ دو جلدی ؛ گالینگور
سفینه فرخ ؛ دو جلدی ؛ گالینگور

سفینه فرخ

نویسنده: محمود فرخ خراسانی
ناشر: زوار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 1010
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1346 ~ 1344 - دوره چاپ: 2

کمیاب - کیفیت : درحد نو

 

مروری بر کتاب

اخوانیات و مناظرات محمود فرخ با ملک الشعرای بهار، امیری فیروزکوهی، محمد حسین شهریار، حکمت، رضا گنجه‌ای، افسر، عباس اقبال، کاظم پزشکی شیرازی، عبدالحسین احمدی، فروزانفر، دکتر ناتل خانلری، محمدعلی ناصح، حبیب یغمایی، جمشید امیر بختیار، علی بزرگ‌نیا، ابوالقاسم نوید، مهرداد اوستا، اسماعیل امیرخیزی، اقبال آشتیانی، نیر سعیدی، رهی معیری، جواهری وجدی، باقرزاده بقا، محمودمستشاری، کمال زین الدین، ابراهیم صهبا، ابوالقاسم حالت، سیف الله وحیدنیا، معینی کرمانشاهی و دیگران در این کتاب که با نام «سفینه فرخ» خوانده می‌شود آمده است.

فرخ با همه علو در شعر، از افتادگی و درویشی خاصی برخوردار است. هر نکته آموختنی را از هر کسی بشنود فرا می‌گیرد و از پرسیدن پروائی ندارد. در گفتگو با متانت و آرامش خاصی سخن می‌گوید و اهل جدال و استبداد رای و تعصبی نیست. سیدمحمود فرخ‌خراسانی فرزند سیداحمد جواهری متخلص به «فرخ» سیاست‌مدار و شاعر معاصر خراسان است. وی در سال ١٢٧٤ش در مشهد متولد شد.

مقدمات فارسی و عربی را در مدارس قدیمه آموخت. پس از اتمام تحصیلات مقدماتی وارد حوزه علمیه مشهد شد و نزد علمای مشهور آن‌ زمان از‌جمله ادیب نیشابوری (متوفی ١٣٩٦ق) و شیخ محمدحسین سبزواری ادبیات فارسی و عربی را به حد کمال رسانید. فرخ، شعرای اهل ذوق و ادب را تشویق می‌کرد و خود از صراحت قلم و بیان برخوردار بود. او در تشکیل انجمن‌های ادبی در مشهد و همکاری با مطبوعات پیش‌قدم بود. مدتی تولیت آستان‌ قدس‌ رضوی و استانداری خراسان را به عهده داشت و در دوره‌های دوازدهم و سیزدهم مجلس شورای ملی به نمایندگی مردم قوچان به مجلس راه یافت.

از سال١٣٢٢تا ١٣٢٦ش، معاون نیابت تولیت آستان‌قدس‌رضوی بود و چند سال نیز ریاست هیئت‌مدیره و مدیرعامل شرکت نخریسی و نساجی و برق خسروی خراسان را به عهده داشت. در پایان عمر بیشتر به کارهای ادبی و مطالعه و نگارش پرداخت. چنانکه در سال١٣٥٣ش از طرف دانشگاه مشهد مقام استاد افتخاری دانشکده ادبیات و علوم انسانی به او اعطا شد.
 

حکایت:

«گاو زوري» را دیدم که روزي، ده من طعام میخورد و بیست خشت پخته به زخم مشت خاك میکرد و از مردم چیزي می ستاند. گفتم: اي بدنفس بی همت این که خشت را خاك میکنی و فلوس می ستانی، بیا خاك را خشت کن و از من درم بستان! روزي به مزدوري آمد.

ده مرده طعام به خورد و یک مرده کار نکرد، روز دیگر بگریخت:
کسی کو را گدایی گشت پیشه
به نزدش هیچ کاري خوش نیاید
چه جویی کار از آن گداي کاهل
ندانی کز خیار آتش نیاید .

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات