دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

کلیله و دمنه

کلیله و دمنه

نویسنده: نصرالله منشی
توضیح و تصحیح: مجتبی مینوی
ناشر: امیر کبیر - دانشگاه تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 451
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1361 - دوره چاپ: 6

کمیاب - کیفیت : در حد نو ~ نو


مروری بر کتاب

کَلیله و دِمنه کتابی‌است از اصل هندی که در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. کلیله و دمنه کتابی پندآمیز است که در آن حکایتهای گوناگون (بیشتر از زبان حیوانات) نقل شده‌است. نام آن از نام دو شغال با نامهای کلیله و دمنه گرفته شده‌است. بخش بزرگی از کتاب اختصاص به داستان این دو شغال دارد.

مجتبی مینوی درباره این کتاب می گوید: کتاب کلیله و دمنه از جمله آن مجموعه‌های دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گردآوردند و «بهرگونه زبان» نوشتند و از برای فرزندان خویش به میراث گذاشتند و در اعصار و قرون متمادی گرامی میداشتند، میخواندند و از آن حکمت عملی و آداب زندگی و زبان می آموختند

کلیله و دمنه چندین بار از عربی به فارسی دری برگردانده شده‌است. از جمله رودکی آن را به نظم درآورد اما امروز جز چند بیت پراکنده از آن باقی نمانده‌است.

در قرن ششم هجری نصرالله منشی (منشی بهرام‌شاه غزنوی) آن را به زبان فارسی ترجمه کرد. این ترجمه ترجمه‌ای آزاد است و نصرالله هرجا لازم دانسته‌است ابیات و امثال بسیار از خود و دیگران آورده‌است. ترجمه نصرالله منشی همان ترجمه‌ای است که از آن به عنوان کلیله و دمنه در زبان فارسی یاد می‌شود. گاه نیز آن را کلیله و دمنه بهرامشاهی خوانند.

ترجمه دیگری که تقریبا مقارن با زمان نصرالله منشی صورت گرفته اما کمتر شناخته‌شده‌است توسط محمد بن عبدالله بخاری است که منشی دربار اتابکان موصل بود. برخلاف نصرالله منشی محمد بخاری به عبارت‌پردازی نپرداخته و کاملاً به متن اصلی وفادار مانده‌است. خود این موضوع را تصریح کرده‌استالبته پس از رودکی و پیش از این دو تن نیز ترجمه‌های زیادی از این اثر صورت گرفته بود ولی هیچ‌یک به دست ما نرسیده‌است. نصرالله منشی خود در دیباچه ترجمه‌اش به این موضوع اشاره کرده‌است..

وزیر گفت: بازرگانی بود با مال و مکنت فراوان، اما بی نهایت بدخلق که همه از او نفرت داشتند و برای لحظه ای حاضر نبودند با او هم کلام و هم نشین شوند. او زنی داشت که رویش مانند نامه ی عمل نیکوکاران سفید بود و زلفش همچون نامه ی عمل گنهکاران، سیاه. بازرگان عاشق او بود، ولی او از بازرگان نفرت داشت و از او می گریخت، اوامرش را اطاعت نمی کرد و حتی لحظه ای به مراد دل او زندگی نمی کرد.

با این حال بازرگان هرروز بر او شیفته تر می شد. تا اینکه شبی دزدی به خانه آنان آمد. بازرگان خواب بود. زن از دزد ترسید و بازرگان را محکم در آغوش گرفت. بازرگان از خواب پرید و گفت: به چه دلیل سزاوار این مهربانی تو شده ام؟ وقتی دزد را دید به او گفت: ای شیر مرد مبارک قدم، هرچه می خواهی بردار و ببر، حلال تو باشد که به خاطر تو این زن با من مهربان شد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات