دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مناظره سید ضیاء - مصدق

مناظره سید ضیاء - مصدق
درحال حاضر موجود نمی باشد

مناظره سید ضیاء - مصدق

نویسنده: علی جانزاده
ناشر: جانزاده
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 254
اندازه کتاب: وزیری سلفون - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ:  2

کمیاب - کیفیت : نو ؛ چهار صفحه کتاب چروک خورده است

 

مروری بر کتاب

مصور

مخالفت دکتر مصدق با اعتبارنامه سید ضیاء در مجلس دوره چهاردهم و خاطرات دکتر مصدق

روز سه‌شنبه ۱۶ اسفندماه ۱۳۲۲، مجلس چهاردهم شورای ملی شاهد یکی از مهم‌ترین مناظره‌های تاریخی ایران بود؛ یک سو محمد مصدق بود،نماینده تهران و سوی دیگر سید ضیاءالدین طباطبایی، نماینده یزد. مصدق که سال ۱۳۳۰ نخست‌وزیر شد و بعد دو سال با کودتایی آمریکایی- انگلیسی سقوط کرد، با اعتبارنامه سید ضیاء مخالفت کرد که سوم اسفند ۱۲۹۹ با کودتایی انگلیسی بر سر کار آمد و پس از صد روز صدارت، قدرت و مملکت را واگذاشت و رفت.

رئیس (محمدتقی اسعد بختیاری): اعتبارنامه آقای سید ضیاءالدین مطرح است. آقای دکتر مصدق.
دکتر مصدق: من ۲۰ سال است ملت ایران را ندیده‌ام، به ملت ایران تعظیم می‌کنم و امیدوارم رشد ملی این‌قدر باشد که نظم را در جلسه رعایت کنند. من خیلی میل دارم که مطالب را سربسته بگویم و این نطقی را که من تهیه کرده‌ام دال به رحمت مدعی است.

تلفن‌هایی که به من رسید ملاقات‌هایی که با من شد و هر کس هم که مرا ملاقات کرد مرا مجبور کرد که قبل از خواندن این نطق یک عرایضی بکنم. این‌طور شدت داده بودند که من در حزب توده هستم و با حزب توده بستگی دارم و به جهت بستگی با حزب توده با آقا سید ضیاءالدین مخالفت می‌کنم. من ۲۲ سال است که با ایشان مخالفم، مخالفت امروز من چه دخلی با حزب توده دارد. از آقایان مخالفین حزب توده خواهش می‌کنم که مخالفت خود را پس بگیرند، اگر پس نگیرند من در اینجا هیچ صحبت نخواهم کرد...

دکتر رادمنش: پس می‌گیرم.
دکتر مصدق: یکی بود؟
فداکار: بنده هم پس می‌گیرم.

دکتر مصدق: دفاع از وطن واجب عینی نیست واجب کفایی است. اگر یک نفر حاضر شد که دفاع از وطن بکند از گردن دیگران ساقط می‌شود. من می‌خواهم در راه وطن شربت شهادت را بچشم. من می‌خواهم در راه وطن بمیرم. من می‌خواهم در قبرستان شهدای آزادی دفن بشوم، من تا آخر عمر برای دفاع از وطن حاضر می‌باشم. در روزنامه «رعد امروز» دیدم که اقدامات آقای سید ضیاءالدین طباطبایی را به مدرک فرمان شاه قرار داده بودند که چون شاه فرمانی به ایشان دادند ایشان هم اقداماتی نموده‌اند خواستم عرض کنم که کودتا در شب سوم حوت شد و فرمان شاه در ششم حوت به ولایات مخابره شد.

پس فرمان شاه بعد از کودتا بوده و در نتیجه کودتا بوده. اگر فرمان شاه در اثر کودتا نبود چطور مدیر روزنامه «رعد» رئیس‌الوزرا می‌شد، دیگر آدم باسابقه و یا قبول عامه‌ای نبود که ایشان بیایند و رئیس‌الوزرا بشوند! در آن فرمان به ایشان مأموریت انجام ریاست وزرایی دادند، کدام سابقه حکم می‌کرد که رئیس‌الوزرا مردم را حبس بکند، مردم را گرفتار بکند، نیک و بد را با هم بسوزاند. آقا یک روزنامه‌نویس بودند و فرمانده قوا نبودند، با چه وسیله قشونی که در تحت سرپرستی کلنل ایمانس انگلیسی بوده در تحت اختیار آوردند. اگر قشونی که در تحت اختیار داشتند به امر آقا بوده که آقا قرارداد را ملغی فرمودند، وقتی که تلگراف آقا به شیراز رسید قنسول انگلیس گفت که مرده گربه را کسی چوب نمی‌زند، قرارداد مرده بود محتاج به موت نبود، قرارداد را کی بسته بود؟

وثوق‌الدوله و سر پرسی کاکس که نظر استعمار داشت ولی همه مأمورین انگلیسی صاحب این نظر نیستند. بنده مأمورین خوب از انگلستان دیده‌ام. من مأمورین بسیار شریف و وطن‌دوست از انگلستان دیده‌ام. من مذاکراتی در شیراز و در تهران با این‌ها دارم. یک روزی ماژور هود قنسول انگلیس آمد به من گفت: ما حکم داده‌ایم تنگستانی‌ها را بلند بکنند من حالم به هم خورد. گفت: شما چرا حالتان به هم خورد. گفتم: چون این صحبتی که کردید نه در نفع شما بود نه در نفع ما. گفت: توضیح بدهید. گفتم: شما از پلیس جنوب شکایت دارید و می‌گویید که پلیس جنوب در شیراز منفور است. پس وقتی که شما پلیس جنوب را مأمور بیشه تنگستان بکنید بر منفوریت آن‌ها افزوده می‌شود. تنگستانی‌ها اگر شرارت می‌کنند، من تصدیق می‌کنم.

اگر بعضی از آن‌ها راهزنی می‌کنند من تصدیق دارم. اگر آن‌ها را پلیس جنوب تنبیه کند آن‌ها جزء شهدا و وطن‌پرست‌ها می‌شوند و من راضی نیستم. ولی اگر من که والی هستم آن‌ها را تنبیه کنم به وظیفه خودم عمل کرده‌ام و کار صحیحی کرده‌ام. گفت: توضیحات شما مرا قانع کرد. شما کار خودتان را بکنید. من از شما تشکر می‌کنم. بعد از چند روز من تنگستان را امن کردم و ماژور هود آمد از من تشکر کرد. این سابقه‌ای است که من با ماژور هود قنسول انگلیسی دارم. با کلنل فریزر هم که امروز ماژور ژنرال فریزر شده سابقه دارم. آقای مؤیدالشریعه که یکی از ملاکین شیراز است روزی که من استعفا داده بودم و هنوز شاه استعفای مرا قبول نکرده بود، آمد به من شکایت کرد و گفت: از پلیس جنوب شکایت دارم.

گفتم: شکایت خودتان را بگویید. گفت: شب عید است و محصول من در اطراف شهر بلند است و آنجا می‌خواهند پلیس جنوب اسب‌دوانی بکنند. من با پلیس جنوب هیچ مکاتبه رسمی نمی‌کردم، ماژور ادریس میرزا که پسر وکیل‌السلطنه وکیل دوره اول بود، او پلیس جنوب بود. به کلنل فریزر پیغام دادم که آقای مؤیدالشریعه شکایت دارند که اراضی او به واسطه اسب‌دوانی از میان می‌رود و زراعت او خراب می‌شود. کلنل به من پیغام داد بعد از اینکه اسب‌دوانی در آنجا تمام شد،

مقوم می‌فرستیم هر چه خسارت می‌شود می‌پردازیم. من خیال کردم که کار بزرگی برای مؤیدالشریعه انجام داده‌ام. او را خواستم و به او گفتم. او گفت: مقصود من انجام نشد. مقصود من این است که در این زمین اسب‌دوانی نشود، اگر اسب‌دوانی بشود این عادت جاری خواهد شد و ملک من همیشه دچار این خسارت خواهد بود. گفتم: والله بیش از این از من کاری ساخته نیست. روز بعد دعوتی از پلیس جنوب رسید که مرا دعوت به اسب‌دوانی کرده بودند. من روی کاغذ خصوصی برای پلیس جنوب نوشتم: در جایی که صاحبش راضی نیست اسب‌دوانی بشود و شما هم اجباری ندارید در زمین مردم که راضی نیست اسب‌دوانی بکنید، من حاضر نمی‌شوم. کلنل فریزر مرا پای تلفن خواست و گفت: کاغذ شما یک درس بزرگی برای من بود و فردا می‌آیم پیش شما و آنچه را که نظر دارید انجام می‌دهم. فردا آمد، یک نفر را هم آورد و گفت: این کیست.

گفتم: این میرزا محمدخان زند نماینده قوام‌الملک است. گفت: دیگر نماینده کیست. گفتم: نماینده فرمانفرما هم هست. گفت: اگر این نماینده فرمانفرما بگوید که در سلطان‌آباد ملک فرمانفرما اسب‌دوانی بکنیم، ضرری برای مالک نیست، شما به اسب‌دوانی می‌آیید؟ گفتم: البته. با اینکه تمام دعوت‌ها برای فردا منتشر شده بود و تمام چادرها زده شده بود، جار زدند تمام دعوت‌ها را جمع کردند و برای سه روز دیگر اسب‌دوانی را در سلطان‌آباد قرار دادند و از من دعوت کردند و بنده حاضر شدم. این هم یک سابقه کلنل شریف انگلیسی است که در شیراز دیدم.

دیگر از اشخاصی که من هرگز او را فراموش نمی‌کنم و هیچ وقت مراحم او را و محبت‌های او را از نظر دور نمی‌کنم، سر پرسی لرن رئیس‌الوزرای انگلیس است که حقیقتاً مرد بزرگی و وطن‌پرستی است که هر وقت مرا می‌دید و من راجع به مملکت خودم با او صحبت می‌کردم و در مصالح ایران با او نظریاتی می‌گفتم، می‌گفت: من به شما تحسین می‌کنم که شما وطن خودت را دوست داری. حالا اینکه انگلیس‌ها از من تمجید می‌کنم دول اتحاد جماهیر شوروی نگویند که من از جنبه بی‌طرفی خارج شده‌ام. من یک کاری هم با رنشتن، وزیر مختار دولت اتحاد جماهیر شوروی داشتم.

از شیراز که آمده بودم من وزارت مالیه را قبول نمی‌کردم. چهار، پنج ماه کار وزارت مالیه با کفالت می‌گذشت. روزی که من به وزارت مالیه رفتم دیدم کسی کاغذی آورد، گفت: این را رنشتن داده که این را امضا کنید. دیدم اجاره‌نامه بانک استقراضی است. کابینه قوام‌السلطنه تصویب‌نامه‌ای صادر کرده بود که بانک استقراضی برای مدت ۳۰ سال به اجاره تجارتخانه شوروی داده شود و نظر دولت شوروی این بود که چون انبار نداشتند این بانک را برای انبار اجاره بکنند. این اجاره‌نامه را تنظیم کرده بودند. آوردند که من امضاء کنم.

من به مسیو رنشتن پیغام دادم که می‌خواهم شما را ملاقات کنم. گفت: من فردا نهار منتظر شما هستم. فردا رفتم در سفارت، نهار که خوردیم، گفت: اجاره‌نامه را چرا امضا نکردید. گفتم: والله حقیقتش این است که من استنکاف از امضای اجاره‌نامه ندارم ولی این اجاره را برای خود شما صلاح نمی‌دانم. گفت: چرا؟ گفتم: مردم این‌طور تصور می‌کنند که شما آنچه در نتیجه معاهده داده‌اید می‌خواهید از ما پس بگیرید. شما در این معاهده از قرض گذشته خیلی چیزها به ایران دادید. بناهای خودتان را به ایران واگذار کردید. ولی این اجاره‌نامه که شما از ما می‌خواهید بگیرید وقتی عده‌ای از اتباع شما در آنجا مسکن کردند، مردم ایران به شما خوش‌بین نخواهند بود و خواهند گفت که دولت شوروی آنچه را به ما داده است تدریجاً می‌خواهند از ما پس بگیرد. گفت: حقیقتاً من هم با شما موافقم و من هیچ متوجه نبودم.

گفت اجاره‌نامه را پاره کنند و پس بگیرند. من آمدم تصویب‌نامه را هم پاره کردم و امضاء نکردم. پس حقیقتاً مأمورین متفقین ما حقیقتاً بعضی‌هاشان به قدری خوب هستند که هر قدر بخواهیم اظهار تشکر کنیم کم است. ولی البته مأمورین بدی هم داشتند که آن‌ها مأمورین استعماری بودند مثل کاکس که آمد در ایران قرارداد وثوق‌الدوله را با انگلیس گذاشت. نمی‌شود همه را پای هم گذاشت، هر دولتی خوب دارد، بد دارد. البته نظریات آن‌ها نظر دولت‌های متفقین ما نیست، نظریات متفقین ما جز خوبی و احسان چیزی نیست.

مأمورین آن‌ها فرق می‌کند. سیاست آن‌ها فرق دارد. یک مأموری شاید تصور کند که اگر ایران را به طور استعمار اداره بکنند، برای دولت خودش خوب باشد، یک مأموری هم شاید این نظر را داشته باشد که باید ایران روی پای خودش باشد و آزاد باشد و مملکت مستقلی باشد و در کار او هیچ کس دخالت نکند. البته ما کدام مأمور را می‌خواهیم و موافقت می‌کنیم با آن مأموری که آزادی و استقلال ما را محترم بدارد. (صحیح است)

قرارداد وثوق‌الدوله در یک موقع بدی گذشت، در چه وقت بود، وقتی که جامعه ملل درست شده بود. نظر جامعه ملل آیا این بود که بیایند دول را تحت‌الحمایه قرار بدهند و با آن‌ها قرارداد ببندند؟! نه. نظر جامعه ملل این بود که دول آزاد باشند، مستقل باشند. دول اختیارات خود را از دست ندهند و خودشان در هر کاری که می‌خواهند دخالت بکنند. این نظر جامعه ملل بود. چه جهت داشت که قرارداد ملغی شد: یکی اینکه قرارداد را سر پرسی کاکس با نظر دولت انگلیس نبسته بود و البته خود دولت انگلیس هم بعد متوجه شد که این کار خوبی نیست و بعد عدم رضایت ملت ایران. ملت ایران راضی نبود پس از آن بیانیه‌ای که دولت آمریکا داد که ما باید همیشه مرهون آن بیانیه باشیم و این بیانیه را من باید یک مرتبه دیگر برای اظهار سپاسگزاری در این مجلس بخوانم: تهران سفارت آمریکا دولت ممالک متحد آمریکا به شما دستور می‌دهد که نزد زمامداران ایران و اشخاص علاقه‌مند این موضوع را که دولت اتازونی از مساعدت نسبت به ایران امتناع ورزیده است، تکذیب نمایید.

آمریکا همواره علاقه خود را برای سعادت ایران به طرق بسیار ابراز و اظهار داشته، نمایندگانی که از طرف دولت آمریکا در کمیسیون صلح پاریس عضویت داشته‌اند مکرر کوشش و مجاهدت کرده‌اند که سخنان نمایندگان ایران را در کنفرانس صلح مورد استماع قرار دهند. نمایندگان آمریکا متعجب بودند که چرا مجاهدت آن‌ها بیش از این به تقویت و مساعدت تلقی نمی‌شود لکن اکنون معاهده جدید (منظور معاهده ۱۹۱۹) معلوم داشت که به چه علت آمریکایی‌ها قادر نبودند سخنان نمایندگان ایران را به اصغا برسانند و نیز معلوم می‌گردد که دولت ایران در تهران با مساعی نمایندگان خود در پاریس مساعدت و تقویت کافی ننمود دولت آمریکا معاهده جدید ایران و انگلستان را با تعجب تلقی می‌نماید.

این هم بیانیه‌ای بود که در آن وقت دولت آمریکا داده است، پس وضع قرارداد این بود. آن وقت آقا در بیانیه خود این‌طور مرقوم فرموده‌اند که قرارداد را من ملغی کردم. بنده از آقا سؤال می‌کنم اگر آقا قبل از الغا با نمایندگان انگلیس داخل در مذاکره شده بودند و الغا کردند، پس البته در یک کلیاتی مذاکره کردند که کودتا جزء آن بوده است. اگر خیر با نمایندگان انگلیس داخل مذاکره نشده بودند به چه ترتیب قرارداد را ملغی کردند. قرارداد یک عقد دو طرفی است یعنی یک عمل دو طرفی است، عقد است، عقد محتاج به ایجاب و قبول است اگر یکی از طرفین موافقت نکند فسخ قرارداد ممکن نیست، از آقا تعجب می‌کنم که می‌گویند مذاکراتی نفرمودند چطور قرارداد را ملغی فرمودند، چطور تصور فرمودند که دولت انگلیس ضعف پیدا کرده باشد و با الغا قرارداد مخالفت بکند.

حالا موضوع قرارداد چیست؟
ماده اولش می‌نویسد: دولت انگلستان با قطعیت هر چه تمام‌تر تعهداتی را که مکرر در سابق برای احترام مطلق استقلال و تمامیت ایران نموده است، تکرار می‌کند.
ماده دوم: دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصصی را که برای لزوم استخدام آن‌ها در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل گردد به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد. این مستشارها با کنترات اجیر و به آن‌ها اختیارات متناسبه داده خواهد شد. کیفیت این اختیار بسته به توافق بین دولت ایران و مستشارها خواهد بود.
ماده سوم: دولت انگلیس به خرج دولت ایران صاحب‌منصبان و ذخایر و مهمات سیستم جدید را برای تشکیل قوه متحدالشکلی که دولت ایران ایجاد آن را در نظر دارد تهیه خواهد کرد. عده و مقدار ضرورت صاحب‌منصبان و ذخایر و مهمات مزبور به توسط کمیسیونی که از متخصصین انگلیسی و ایرانی تشکیل خواهد گردید و احتیاجات دولت را برای تشکیل قوه مزبور تشخیص خواهد داد معین خواهد شد.

در واقع دو ماده مهم در این قرارداد است، یک راجع به مستشاران است یکی راجع به قشون. این هم موضوع قرارداد است. اگر آقا قرارداد را ملغی کرده بودند چرا بعد از اینکه رئیس‌الوزرا شدند قشون جنوب را به رسمیت شناخته و چرا اهمیت مستشار مالیه را که مرحوم مشیرالدوله پس از اینکه رئیس‌الوزرا شدند بعد از کابینه وثوق‌الدوله برای تفتیش نفت در کمیسیون انگلیس و ایران به لندن فرستادند، ایشان به ایران رجعت دادند. همان قشونی که آقا در تلگراف خودشان مرقوم فرموده‌اند که در تحت امر ایشان بوده آقا را از این مملکت بیرون کرد و اگر در موقع تشریف بردن احتیاج به وجه نداشتند چرا از مالیه ایران وجه گرفته و اگر محتاج وجه بودند، آقا بفرمایند در این ۲۲ سال با چه سرمایه تحصیل علوم کردند و با چه سرمایه املاکی جمع‌آوری کردند.

اهالی یزد که کاغذ و تلگراف تا آنجا چند روز لااقل می‌رسد از ورود آقا چطور مستحضر شدند و آقا را که بعد از ۲۲ سال نسیاً منسیاً بوده از روی چه نظر انتخاب نمودند. فقط یزدی بودن که برای مدرک انتخاب کافی نیست، من اهل آشتیان هستم و از آشتیان یک رأی هم ندارم. از خواص آقا شنیده شد که دو میلیون تومان اهالی یزد برای تشکیلات حزبی آقا داده‌اند. یزدی‌ها این تمول را از کجا آورده‌اند و این سخاوت محیرالعقول را برای چه به خرج داده‌اند!

ما زیر بار این حرف نمی‌رویم ملت ایران بیدار است، ملت ایران به این حرف‌ها فریب نمی‌خورد. ملت ایران از زمامداران سیاست درخواست تجدیدنظر دارد. در این سال که محصول ایران چند برابر سال‌های قبل است در این سال که علامت خشکسالی آشکار است و باید آذوقه سال آتی تأمین بشود سیلوی ما دو ماه هم ذخیره ندارد ایرانی باید خانه خودش را اداره نماید. ایرانی حاضر نیست که رؤسای خودش را خارج کند و به جای آن‌ها رؤسای خارجی بگمارد این است موضوع نطق من که چون جنبه تاریخی هم دارد نطقی را که تهیه کرده‌ام آن را هم می‌خوانم.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات