دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مجمع الرسائل فارسی

مجمع الرسائل فارسی

نویسنده: محمد کریم خان کرمانی
ناشر: سعادت
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 440
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1344 - دوره چاپ: 1 

کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ نو ؛ لبه عطف زدگی مختصری دارد

 

مروری بر کتاب 

کتاب دوم ؛ مشتمل بر یازده رساله

حاج محمدکریم خان کرمانی سومین بزرگ سلسله شیخیه که بعد از سید کاظم رشتی پیشوایی این مکتب را بر عهده گرفت؛ بنابراین او سومین بزرگ شیخیه محسوب می‌شود. محمد کریم خان کرمانی فرزند ابراهیم خان ظهیرالدوله پسر عم و داماد فتحعلی‌شاه است که حاکم کرمان بود. محمد کریمخان بعد از فوت پدر به کربلا رفت و در سلک شاگردان شیخ احمد احسائی درآمد و به سبب استعداد در علوم ائمه اطهار در زمان سید کاظم رشتی و پس از او بالغ بر دویست و شصت جلد کتاب تصنیف نمود.

از بیان ایشان (شیخ و سید) اصل مقامات نجبا و نقبا را تلامذه حدس‌ها می‌زدند. یکی نسبت «نقابت» به ایشان می‌داد و یکی نسبت «نجابت» و یکی نسبت «قطبیت». و همه آنها فرض و تخمین بود و هیچ‌یک از آنها مستمسک به نصّی نبودند و عرض شد که عالی را دانی نمی‌تواند شناخت و این امری است که شخص باید آن‌را اعتقاد کند و به آن اعتقاد از دنیا برود».

«چنین شخصی در ملک خدا که هست نایب خاص امام است و بر همه کس تسلیم امر او فرض است اگر او را ببینند و بشناسند و هر کس از او تخلف ورزد در صورت شناختن یا دوستی نوعی و تسلیم نوعی برای او نداشته باشد در صورت نشناختن از دوستی امام خارج است و کافر است مثل سایر کفار و این نایب خاص مسلم یک نفر است، حال ما اصطلاح کردیم اسم او را ناطق گذاردیم تو می‌خواهی اسم دیگر بر او بگذار.

این ناطق است نسبت به سایر خلق، اگر چه صامت است نسبت به امام خود بلکه او صامت است نسبت به ارکان و ارکان صامتند نسبت به امام. خلاصه مراد ما اثبات هم چو شخصی است و اگر چه بعضی از باب نادانی بگویند نواب مقامی نداشته‌اند ولی آنچه برهان حکم می‌کند این است که ایشان باید از نقباء باشند بلکه قطب نقبا باشند و قطب هر دایره مسلم یکی است.

این مطلب ما است و در کتب خود اقامه ادله برای وحدت این شخص کرده‌ایم اگر چه اسم نبرده باشیم و اگر در مقام دیگر گفته‌ایم تصریح به مراد کرده‌ایم، و اگر احیاناً یک جائی دیده که ذکر نکرده‌ایم که او پنهان است مراد این بوده که مثل امام غایب نیست بلکه خائف مقهور است؛ چنانکه در رساله همدانیه که محل ایراد شده در مقام ذکر ضرورت گفته‌ایم آنچه مضمون آن است که اگر زمان اقتضا نکرد که ایشان معروف و مشهود باشند تا آخر عبارات. و همچنین در ابتدای سخن گفته‌ایم که او حاکم است. و همچنین در ادله اگر نظر کنی می‌فهمی این مطلب را که این ادله را شخص برای وحدت یک فقیه نمی‌آورد و شک نیست که حاکم آن نایب خاص است، نهایت صلاح در این ندیده‌ایم که بگوئیم مقام او چیست.

خلاصه پس مطلب ما در آن مقام آن شخصی است و امروز هم کسی ادعای این مقام را نکرده، ما هم او را نشناخته‌ایم. و اما در ظاهر میان علما هم بسا می‌گوئیم ناطق یکی است و مراد این است که حامل علم شیخ مرحوم اعلی‌اللَّه مقامه یکی است، چرا که شیخ مرحوم یک نفر عالم بوده‌اند و یک نفر نایب دارد و امام می‌فرماید که خدا عالم را نمی‌برد مگر اینکه نایبی برای او می‌گذارد و خود او هم ملهم می‌شود که نایبش کیست، پس از شیخ، سید مرحوم در سلسله نایب ایشان بود و بعد از سید مرحوم، آقای مرحوم اعلی اللَّه مقامه بودند و خود ایشان هم اظهار می‌فرمودند که یک نفر نایب دارند و این سخن نه از این جهت ایشان را از ابدال می‌دانیم بلکه ایشان ادعای زیاده از علم نفرمودند و لکن چون نشر امر و اظهار فضایل با وحدت ناطق بهتر می‌شد و اختلاف کمتر می‌شد و ظاهر هم همه‌جا بر طبق باطن است، این‌جا امر این‌طور شده است که سلسله مخلصین ایشان علم ایشان را از یک نفر باید اخذ کنند با اینکه در سلسله الحمدللَّه علماء بسیارند و هر یکی در فن خود بلکه فنون ماهر و استادند مع‌ذلک آنکه علم شیخ مرحوم را دارد یک نفر است و از جهت اینکه او دوست خداست و دوست ائمه هدی دوستی او واجب است و دشمنی او حرام و چون که او حامل این علم است پس باب این علم اوست و خداوند چنین مقدر فرموده است که هر چیز را از بابش بگیرند و اگر از غیر باب او بگیرند به مطلب نمی‌رسند. این بود خلاصه سخن و برهان.

این مطلب را از کتاب اسحاقیّه و همدانیه، به طلب بلکه عرض می‌کنم برهان نمی‌خواهد. مگر عاقل هرگز شبهه کرده است که آقا باید یک نفر باشد و بزرگ یک نفر باید باشد. و اما آنچه گفته شده است و بعض سائلین اشاره به آنها کرده‌اند از ردها که هر کس کرده است آنها در نزد من جواب ندارد، چرا که از لحن اقوال بر می‌آید که گویندگان اهل فن نبوده‌اند و با کسی که اهل فن نیست انسان چه سخن می‌تواند بگوید مثلا می‌گوید: این سخن خلاف ضرورت است معلوم می‌شود که قائل این سخن از اصول سررشته ندارد و معنی ضرورت است را نفهمیده و معاقد اجماعات اصحاب را در اصول و فروع اطلاع ندارد. من با او چه بگویم کدام ضرورت برپا شده که عالم باید ده نفر باشد یا یک نفر بلکه کدام ضرورت برپا شده است که نقباء و نجباء باید متعدد باشند. در کتب خود مشایخ که مروج امر نقباء و نجباء هستند اختلاف در عدد ایشان است و شیخ مرحوم با آن علم و شأن چیزی نفرموده‌اند چه جای سایرین، بلی ضرورت برپاست که بزرگانی هستند نوعاً و همچنین ضرورت برپاست که روات اخباری هستند، دیگر در هر عصر یک نفرند یا دو تا یا ده تا، چه دخل به ضرورت اسلام دارد؟ مردم هم که بیچاره عوامند.

سخنی می شنوند و به حسن ظن قبول می‌کنند. آن وقت بر مسلمی رد می‌کنند و محض تعدد علماء از صدر سلف تاکنون دلالت بر ضرورت نمی‌کند دلالت براینکه تا حال چنین شده است بعد نمی‌دانیم چه بشود، با اینکه ما قائل نشدیم به اینکه نقباء متعدد نیستند یا نجباء و علماء متعدد نیستند بلکه در رسایل دیگر مفصل نوشته‌ام و حدیث دلالت می کند که با هر امام دوازده نفر یا سی نفر نقیب است و هفتاد نجیب یا صد نجیب و حدیثی هم دلالت دارد بر جماعت دیگر از کاملین که حال حالت ذکر اسامی ایشان را ندارم و صوفیه هم جمعی را می شمرند ولی محل اطمینان نیست قول ایشان. خلاصه که کسی منکر تعدد ایشان نیست و منکر علماء و فقها هم نیست. ایشان هم هستند و لکن نایب خاص امام یک نفر است و در سلسله ما حامل علم شیخ هم یک نفر است».

 همو، در «رساله در جواب يكي از رفقاي نائين » : " امام ما را حكم فرموده كه به راويان اخبار رجوع كنيم نه يك راوي و در ساير عبارات اين كتاب هم اگر نظر كني و بفهمي مي بيني كه اصل بناي آن بر اين است كه كاملين متعددند و ايشان امروز ظاهر هم نيستند و ما نگفته ايم كه كامل يكي است و نگفته ايم كه هر كس ايشان را امروز نشناسد كافر است و نگفته ايم رجوع به يك عالم يا فقيه بايد بكنند و تقليد او را بكنند و همه اين كلام حق است و صدق ولي هيچ نفي نفرموده اند اين حرف را كه امام يك نفر نايب خاص دارد كه فيوض از امام به واسطه او به خلق مي رسد .

ابداً چنين نفيي نشده بلكه در همان رساله اثبات فرموده اند وجود او را ولي بطور اشاره به جهت اينكه صلاح در اظهارش نبوده در آن مقام كه مي فرمايد : نقباء و نجباء هميشه هستند بعد مي فرمايد : « فمن لم يعرف أنّ في الشيعة في كلّ عصر مؤتمّاً حقيقتاً بالإمام و هو مشايع حقيقي له ، فقد ضلّ في معرفة إمامه إذ قال بإمام بغير مأموم». ولي اين اشاره است نه تصريح و محتمل است كه مقصود از مؤتمّ همه نقباء و نجباء باشد ولي اهل اشاره مراد را مي فهمند ، خلاصه پس من مؤمنم به آنچه در اين رساله فرموده اند و خدا لعنت كند هر كس را كه خلاف اين عقيده اش باشد و مؤمنم به ساير فرمايشات ايشان و خدا لعنت كند هركس را كه خلاف آنها بگويد .

پس باز به جهت تأكيد عرض مي كنم كه از براي امام نايب خاصي است به همان تفصيل كه سيد مرحوم در « حجة البالغه » فرموده اند و هميشه هم هست و هرگز نيست كه نايب خاص نباشد ولي مي شود ظاهر و مشهود باشد ؛ مثل اينكه در اول غيبت بود و مي شود خائف و مقهور باشد مثل امروز و چون مقهور است معرفت شخصيه اش بر همه كس واجب نيست ولي اگر ظاهر شد معرفتش واجب و اطاعتش حتم مي شود بر همه كس".

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات