دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

فرهنگ قواس

فرهنگ قواس

نویسنده: فخرالدین مبارکشاه قواس غرنوی
به اهتمام : نذیر احمد
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 228
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1353 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ بر روی تاج فرمان خط کشیده شده

 

مروری بر کتاب 

اولین فرهنگی که در هند تألیف شده فرهنگ قواس به تألیف فخرالدین مبارک شاه غزنوی معروف به فخر قواس یا فخر کمانگر است. ظاهراً قواس قبل از سال 699 فرهنگ خودش را نوشته است. برنی در تاریخ فیروزشاهی او را از شاعران علاءالدین خلجی می داند و می گوید این کتاب را به نام وزیری (که اسمش را نمی برد) موشح کرده است.

این وزیر به تحقیق مرحوم نذیر احمد باید «ملک نصرت جلیسری» باشه که دستور یا وزیر علاءالدین خلجی بوده است؛ بنابراین فرهنگ قواس باید در دورۀ وزارت او و قبل از سال 699 تألیف شده باشد. فرهنگ قواس یک فرهنگ دستگاهی است. فرهنگ دستگاهی در قاموس فرهنگ نویسان به فرهنگی گفته می شود که لغات را به لحاظ موضوعی مدون کرده باشند. در عربی لغت دستگاهی زیاد داریم.

یکی از معروف ترین آن ها «السامی فی الاسامی» میدانی نیشابوری است. نخستین فرهنگ فارسی که به این صورت در هند توشته شده همین فرهنگ قواس است و ظاهراً در هند پیش از آن کتاب دیگری نوشته نشده است. این مؤلف می گوید: «روزی دوستی آمد و شاهنامه ای آورد و مشکلاتش را در جلسه ای که بودیم مطرح کرد. شخصی در آن جلسه از من خواست کتابی تألیف کنم که لغات زبان پارسی و پهلوی را در آن یک جا گرد آورم.» این واژۀ پهلوی که در فرهنگ ها آمده با واژۀ پهلوی به معنی فارسی میانه یکی نیست. در مقاله ای که در مجله فرهنگ نویسی چاپ شد توضیح کافی در این باره داده شده است. پهلوی در اصطلاح قدما به زبان کهنۀ قبل از تدوین فارسی دری اطلاق شده است.

برخی از استادان زبان پهلوی نیز اشتباه کرده اند. یکی از ایشان رساله ای به نام لغات فارسی میانه در هشت واژه نامه فارسی نوشته و هر چه لغت مربوط به گویش های غرب یعنی پهلوی غرب ایران بوده است همه را گردآوری کرده و لغات کهنۀ فارسی را که در فرهنگ ها به نام لغات پهلوی آمده گرد کرده و عنوان فارسی میانه بر آن ها نهاده است. قواس می گوید لغات پارسی و پهلوی یعنی پارسی های مهجور را من گرد آوردم. وی به منابع خودش اصلا اشاره نمی کند.

می گوید: «نخست شاهنامه را که شاه نامه هاست پیش آوردم و سر تا پا خانه خانه فرو خواندم. هر چه سخن پهلوی بود همه را جداگانه بر کاغذی بنوشتم. فرهنگ نامه های دیگر که آن را فرهنگیان نوشته اند در زبان فارسی و در زبان تازی ترجمان کرده همه را فرو نگریستم و یگان یگان در خانۀ کاغذ نگار آوردم.» عبارتش در این جا مقداری مبهم است.

ظاهراً مرادش از فرهنگ های ترجمه کرده فرهنگ های دو زبانه است که عربی به فارسی است. هیچ اشاره ای به این که فرهنگ نامه هایی که آن ها را فرهنگیان نوشته اند چه بوده نمی کند؛ ظاهراً مقصودش لغت فرس اسدی است. قواس بیشتر مدخل های کتاب خود را از اسدی گرفته است. با این تفاوت که اسدی برای آن ها از شعرای مقدم بر خودش شاهد آورده، اما قواس از شعرای بعد از اسدی هم شاهد ذکر می کند. همان لغاتی که در آن جا از خسروی و منجیک و ... شاهد دارد در کتاب قواس از سوزنی و معزی و ناصر خسرو و دیگر شعرا تا زمان خودش شاهد دارد. پس فرهنگ قواس از این نظر دستاورد تازه ای است. این فرهنگ پنج بخش دارد و در میان فرهنگ نویسان هندی به فرهنگ پنج بخشی هم معروف بوده است. هر بخش چند گونه دارد.

گونۀ نخست بخش اول دربارۀ نام های خداوند و گونۀ دوم در نام های فرشتگان، پیامبر، کتاب ها و دین هاست؛ و قس علی هذا. در هیچ جای این فرهنگ غیر از شاهنامه به کتاب دیگری اشاره نشده، ولی پیداست که وی منابعی داشته است زیرا مقداری لغت که در شاهنامه نیست در این کتاب مدخل شده است. امروز می دانیم که تعدادی از مدخل های این کتاب لغت های مصحفی است که در هیچ کجا و در هیچ متن فارسی وجود ندارد.

برخی از لغات اصیل آن در لغت فرس اسدی هم نیست؛ به عنوان نمونه: خانی به معنی چشمه، گریوه، شِبی به معنی شوید، کاژیره: زنیان، شومیز به معنی شیار و غیره و غیره. البته شومیز به معنی شیار در سمک عیار یک بار به کار رفته است. لغات مصحف این فرهنگ متأسفانه به فرهنگ های دیگر انتقال یافته و در نهایت به برهان قاطع که امالاغلاط فرهنگ های فارسی است، رسیده. از آنجا نیز به فرهنگ های جدید مثل لغت نامۀ دهخدا و لغت نامۀ فارسی رسیده است. خوشبختانه اصل کار ما در فرهنگ جامع زبان فارسی بر این بوده است که فقط لغات شاهددار را به عنوان مدخل بیاوریم.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات