دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

یادواره های یک بچه قزاق ؛ خاطرات سرتیپ آیرملو

یادواره های یک بچه قزاق ؛ خاطرات سرتیپ آیرملو
درحال حاضر موجود نمی باشد

یادواره های یک بچه قزاق

نویسنده: محمد آیرنلو
مقدمه: خسرو معتضد
ناشر: البرز
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 400
اندازه کتاب: رقعی گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1


مروری بر کتاب

مصور - خاطرات سرتیپ آیرملو

کتاب حاضر، حاوی خاطرات سرتیپ محمد آیرنلو از زندگی شخصی خود، اوضاع سیاسی، نظامی، اجتماعی و فرهنگی ایران و همین‌طور شرح سفرهای وی به ایالات متحدة آمریکاست. آیرنلو در این کتاب به شرح حوادث عصر قاجار، دوران رضاشاه، نابسامانی‌های درون ساختاری ارتش، برخوردهای وی به عنوان جوانی تحصیل‌کرده با صاحب‌منصبان کم‌سواد و... می‌پردازد.

وی همچنین خاطراتی را دربارة سفرهایش به اروپا و از جمله بلژیک، ازدواج خود، سفر ماموریتی و آموزشی به آمریکا و شگفتی‌های آن کشور بیان می‌کند. مقایسة شیوة تفکر ایرانی با آمریکایی و ارائة اطلاعاتی از ارتش سال‌های 1320 تا 1340 خورشیدی ایران از جمله مباحث قابل توجه کتاب است.

خاطراتي كه درپي مي‌آيد، بخشي از دست‌نوشته‌هاي سرتيپ محمد آيرملو از نظاميان پرسابقه و شاخص دوران شاه و كارگزاران ساواك است كه با شخص فردوست ارتباط كاري نزديكي داشته است. اين خاطرات به رغم تمامي ايجاز خويش، مي‌تواند ترسيم‌گر شمايي از خصال شخصي و كارنامه عملي قائم مقام ساواك باشد.

تلاش آيرملو در اين كتاب، معطوف به بازگويي زندگي شخصي خود، اوضاع سياسي، نظامي، اجتماعي و فرهنگي ايران و همين‌طور شرح سفرهاي وي به ايالات متحده امريكاست. آيرملو در خاطراتش به شرح حوادث عصر قاجار، دوران رضاشاه و نابساماني‌هاي درون ساختاري ارتش، برخوردهاي وي به عنوان جواني تحصيلكرده با صاحب‌منصبان كم‌سواد  مي‌پردازد. وي همچنين خاطراتي را درباره سفرهايش به اروپا و از جمله بلژيك، ازدواج خود، سفر مأموريتي و آموزشي به امريكا و شگفتي‌هاي آن كشور بيان مي‌كند. مقايسه شيوه تفكر ايراني با امريكايي و ارائه اطلاعاتي از ارتش سال‌هاي 1320 تا 1340 خورشيدي ايران از جمله مباحث قابل توجه كتاب است. اميد آنكه مقبول افتد.

... نعمت‌الله نصيري كه پس از ترور منصور نخست‌وزير از رياست شهرباني به مقام رياست ساواك تغيير مقام داد، روز اول با اونيفورم سپهبدي، هفت تير به كمر بسته به ساواك آمد و از همان لحظه اول بناي اشتلم والدوم و بلدرم را گذاشت و اخلاق قزاق منشانه خود را كه در دوران اشتغال در شهرباني (با توجه به پرونده فساد مالي بزرگي كه از دوران پنج ساله خدمت او در شهرباني كل كشور موجود است) تا حدي آژان‌منشانه هم شده بود، به منصه ظهور گذاشت و همه ما را حيران و سرگردان كرد! او حسين فردوست را به عنوان قائم‌مقام خود قرار داد كه موضوع خاطراتي است كه مي‌نويسم.


نمي‌دانم فردوست چه شاخ غولي را شكسته بود كه او نيز در پرتو مراحم ملوكانه يك شبه ره صدساله پيمود و ارتشبد شد! ياد يك لطيفه فرانسوي افتادم كه مضموني بود كه فرانسوي‌ها براي ژنرال‌هاي خودشان كوك كرده بودند: «گويند سرهنگي براي يك عمل جراحي مغزي روي تخت جراحي خوابيده بود و جراح مغز سر او را بيرون آورده و مشغول بررسي بود كه ناگاه افسري از در اتاق عمل وارد شد و نفس‌زنان به سرهنگ مژده داد كه ناپلئون شما را به درجه ژنرالي مفتخر كرده است. با شنيدن اين مژده سرهنگ برخاسته به راه مي‌افتد. دكتر او را صدا زده مي‌گويد ژنرال، مغزتان جامانده. آن تازه ژنرال مي‌گويد من ژنرال شده‌ام، ديگر مغز لازم ندارم!»

فردوست كه به قول خودش نمي‌دانست با آن همه پول كه اعليحضرت «مرحمت مي‌فرمايند» چه بكند، گذشته از بدلباسي بسيار كنس بود. او فقط يك كراوات داشت آن هم از آن كراوات‌هاي قلابي گره‌دار! ناهار را در دفترش مي‌خورد و ساندويچش را از خانه مي‌آورد! او روزي به من گفت در فلان نقطه نياوران گلخانه‌اي دارد كه سالي 150 هزار تومان درآمد آن است، چون نوروز نزديك شد، فكر كردم خوب است امسال از گلخانه فردوست - كه خيلي نزديك خانه ما است- گل بخرم. يك روز جمعه به آنجا رفتم اتفاقاً خود فردوست آنجا بود. پيش خود گفتم بخت با من است حتماً به من تخفيف مي‌دهد. هنگام بيرون رفتن و خداحافظي با دست اتاقكي را نشان داد و گفت صندوق آنجا است!

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات