- موجودی: موجود
- مدل: 187934 - 119/5
- وزن: 0.49kg
به باغ همسفران
نویسنده: حجت عماد
ناشر: کتاب خوب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 485
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
شرح هشت کتاب و نقد اندیشه ی سهراب سپهری
سهراب سپهری شاع و نقاش اهل کاشان، از معدود هنرمندانی است که در دوران زندگانی، میان اغلب نویسندگان و شاعران همعصر خود معروف شد و پس از اندکزمانی همگان وی را به عنوان شاعری صاحب سبک شناختند که توانایی کاربرد اندیشههای نوین عرفانی ـ فلسفی را دارد.
هرچند شعر سپهری بسیار زود میان همگان رواج پیدا کرد؛ ولی پیرامون شناخت ویژگیهای او کار برجستهای انجام نگرفت. در شعر او ویژگیهایی وجود دارد که در کلام شاعران همعصر او وجود ندارد. او بهشدت به طبیعت علاقمند است، طبیعت را دوست دارد و به آن عشق میورزد و از اینکه در لابلای کلام خود از طبیعت سخن میگوید، خوشحال و راضی است. در این کتاب ابتدا مقدمهای درباره شعر او گفته شده و در ادامه کتاب «هشت کتاب» او شرح و تفسیر شده است.
...در شعر «به باغ همسفران» سپهری در مواجهه با واقعیات تلخ و تیره جهان بیرون به نرما و نازکای بهشت درونی خود پناه میبرند. از «عنصر معراج پولاد» به دوران «هبوط گلابی»، و از «شب اصطکاک فلزات» به صبح «خواب در زیر یک شاخه».
در مجموع گریز از «دنیایی که هست» به جستجوی «دنیایی که باید باشد» اساس سیر عارفانه و سلوک شاعرانه اوست. در این مسیر، در شعر او «ایدئولوژی بدل به جهانبینی، و تعهد سیاسی شاعر بدل به تعهد کیهانی میشود. باری، شعر سهراب از ایدئولوژی بیگانه است، اما ناگریز چون هر شعر والایی دارای جهانبینی است، از هستی برداشتی و بینشی سازمند و بسامان دارد که با خود در تناقض نیست.».
نگارنده در بیان علت پیچیدگی و زیبایی اشعار سهراب این موارد را برمیشمارد :علاقه سپهری به سفر، استفاده از اشارات فولکلوریک یا فرهنگ عامیانه در اشعارش، آشنایی سپهری با هنر نقاشی و حساسیت او نسبت به رنگها، بازتاب حوادث و مسائل درونی شاعر در سرودههایش، و علاقه سپهری به طبیعت .
صدا کن مرا.
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن میروید.
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم.
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد.
و خاصیت عشق این است.
کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربکهای فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل میکنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشیام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را....