دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

بافته های رنج

بافته های رنج

نویسنده: علی محمد افغانی
ناشر: امیر کبیر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 578
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1361 - دوره چاپ: 1

 کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ مهر دارد  
 

مروری بر کتاب

رضوان راوی و قهرمان رمان، مردی است پنجاه ساله که با همرش یاسمن و فرزند دو ساله‌اش سهراب در تیرون از توابع اصفهان در خانه نیمه کاره‌ای که به دست خود بنا کرده در همسایگی برادرش جعفر زندگی می‌کند.

یاسمن قالی باف ماهری است که از کودکی به این حرفه اشتغال داشته و اکنون نیز از راه قالی بافی و فروش آن به آقای «ف» در تأمین هزینه‌های زندگی به شوهرش کمک می‌کند. راوی ضمن ستایش این صنعت دستی ایرانی به آموزش قالی بافی می‌پردازد. در بخش‌های دیگر رمان، رضوان دوران کودکی و نوجوانی و همچنین جوانی خود را که مصادف با وقوع جنگ جهانی دوم و فقر و قحطی و گرسنگی است به تصویر می‌کشد. مادرش بی بی صنم قبل از ازدواج با پدر او با پسردایی خود اکبر ازدواج کرده بود...

...چون بچه گشنه‌اش شده و ناسازگاری را سر کرده است به خانه برمی گردم. دختر عموی مادرم، حاجیه خانم قابله آنجا هم است. طبق قولی که داده آمده است تا زنم را ببیند. او زنی است شصت ساله که در حرکات و رفتار خیلی جوان‌تر می‌نماید. صورتی دارد با پوست زیتونی شفاف و چشمان مشکی خیلی روشن. ردیف دندان‌های روکش شده طلا که وقتی می‌خندد سیمایش روشن‌تر و جذاب‌تر می‌شود. وقتی که وارد می‌شوم می‌کوشد چادرش را بردارد و به سر کند ولی نیمه‌‌راه فراموشش می‌شود. می‌گوید:
ــ آدم از بچه خودش که رو نمی‌گیرد.

این تکیه کلام او است که به هرکس از پیر و جوان که می‌رسد می‌گوید. این را هم بگویم که او مرا نزایونده. بلکه مادرش زائونده. وقتی که من به دنیا آمدم او ده ساله بود. دوباره می‌گوید:
ــ رضوان، کمی زود به خانه آمدی. برو نیم ساعت دیگر برگرد. بچه را هم ببر. زنت هنرمند قابلی است. آدم برای خدا بگوید. بینی بین‌اللّه فرش خوبی بافته است. من توی تیرون و آبادی‌های اطراف، دست‌کم روزی شش خانه سر می‌کنم. آخر، یک ماما هیچ‌وقت توی خانه خودش بند نمی‌شود. مثل خر چرچی دایماً به گشت است و بی‌دعوت سرش را توی هر سوراخی می‌کند. توی این خانه‌ها کارهای زیادی به چشم دیده‌ام و می‌بینم.

همه باید بیایند دست‌ها و انگشت‌های هنرریز او را ماچ کنند. او اگر بخواهد پول بهتری گیرش بیاید باید برود سراغ قالی‌های ابریشمی. مطمینم که از عهده‌اش بر می‌آید. اگر من صاحب کارش بودم انگشت‌هایش را طلا می‌گرفتم.»

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات