از پیله تا شمع

از پیله تا شمع

نویسنده: نسیم موسوی
ناشر: آزگار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 153
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1391 - دوره چاپ: 1

مروری بر کتاب

با هر ترفندی بود کیومرث را راضی کردم و زود برگشتم خونه، هوا روشن بود. کاسه را از آشپزخونه برداشتم و راه افتادم داخل کوچه. به غیر از ما، 3 خانواده‌ی دیگر هم در کوچه زندگی می‌کردن. در اولین خون رو که زدم، خانمی با همون چادر سفید گل صورتی در را باز کرد فهمیدم مادرشه.

کاسه را گذاشتم در دست‌هایش و تشکر کردم. ندیدمش؛ اما شاد از اتفاق جدید به خونه برگشتم. روزها به امید دیدنش زود می‌آمدم خونه و به کیومرث می‌گفتم درس می خونم. وقت برگشت یک ساعتی در کوچه می‌موندم تا وقت تعطیلی مدرسه‌ها شاید ببینمش.

بعد از یک هفته ساعت برگشتنش از مدرسه به خونه رو فهمیدم. سرکوچه بودم که دیدم صورت آشنایی با چادر سیاه از روبه‌رو بهم نزدیک میشه. هیکلش زیر چادر مثل یک چوب باریک بود. صورت سفید و سرخش من را یاد مادرم می‌انداخت.به فکر صورتش مونده بودم که از کنارم رد شد؛ اما قدم‌هاش رو کند کرده بود و کنار دیوار ایستاد و بند کفشش را محکم کرد و دوباره راه افتاد. پشت سرش رفتم و خودم را بهشت رسوندم . با فاصله‌ی چند قدم بهش رسیدم و گفتم:
ـ سلام...

رمان حاضر، ماجرای دختری به نام «فرنگیس» است که ناخواسته در فراز و نشیب‌های زندگی قرار می‌گیرد. «فرنگیس» دختری حساس است که به همراه پدر خشن و مستبد خود و مادر فداکار و برادر بیمارش «کاوه» زندگی می‌کند. به زودی کاوه بر اثر افسردگی و انزوا به تیمارستان منتقل می‌شود و با رفتن کاوه که مانند دوست صمیمی با فرنگیس رفتار می‌کرد، فرنگیس تنها شده و بعد از مدتی به دانشگاه رفته و در رشته ادبیات فارغ‌التحصیل می‌شود. او شغل معلمی را برمی‌گزیند. بعد از مدتی فرنگیس با «مانی» دوست کاوه ازدواج می‌کند...