
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 112300 - 116/4
- وزن: 0.50kg
- UPC: 50
دیوان غزلیات و رباعیات فتاحی نیشابوری
نویسنده: یحیی سیبک نیشابوری
باهتمام : مهدی محقق, کبری بستان شیرین
ناشر: دانشگاه تهران - دانشگاه مک گیل
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 262
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1382 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
از شاعران قرن نهم هجری
محمد بن یحیی فتاحی، سیبک نیشابوری، از شاعران معروف قرن نهم هجری، وفات: ۸۵۳ هـ. ق بود. سیبک گاه به تُفّاحی (تفاح: مرادف عربی «سیب») و گاه به فتاحی (فتّاح: احتمالاً، مقلوب تفاح) تخلص میکرد و تخلصهای دیگری چون «اسراری» و «خماری» را نیز بر او نوشتهاند.
آثار وی عبارتاند از: «دیوان اشعار»، «ده نامه»؛ و مثنویهای «شبستان خیال»، «حسن و دل» و «مثنوی دستور عشاق»، «گلستان لغات» «تعبیرنامه»، «روضه بوستان»، «خمریات»، «رساله البسه»، «اسرار نامه» یا «اسراری و خماری». «حُسن و دل» یا «دستور عشاق» یا «قصهٔ شاهزاده حُسن و شاهزاده دل» اثر منظوم محمد بن سیبک نیشابوری است.
حسن و دل که در سال ۸۴۰ ق. به اتمام رسید، داستانی رمزی است که ماجرای عشق «شاهزاده دل»، «فرزند عقل» را به «شاهزاده حُسن»، «فرزند عشق» نشان میدهد که سر انجام، دل پس از طی مصائب گوناگون به وصال حسن میرسد. سیبک نیشابوری، همچنین از منظومهٔ «حسن و دل»، خلاصهای به نثر مسجع فراهم کرده بود که از نمونه عالی عصر تیموری به شمار میرود. این خلاصه تا کنون چندین بار به زبانهای مختلف چون ترکی، اردو، انگلیسی، فرانسه و آلمانی ترجمه شده است.
حُسن ودل ، بی شک ، یکی ازشاهکارهای غنایی ادب ایران است. چنین اثرژرفی درکنار التذاذ هنری حاصل ازآن،توانایی آن راداردکه همواره مورد بازاندیشی وتأمل قرارگیردتا بدین وسیله بتوان باژرف اندیشی وغوردرساختمان، محتوای درونی وسایر توان های ساختاری نهفته درآن ، موارد ارزشمندی رایافت.
همه را کار به کام از دل آسوده ی خویش
ما و خون جگر وکوشش بیهوده ی خویش
همه را ازلب شیرین دهنان بهره و ما
تنگ دل در طلب لذت نابوده ی خویش
ای که جز دود زمن آتش هجرت نگذاشت
به خط نامه قلم درمکش از دوده ی خویش
مگذرسرخوش وشیرینی جان تلخ مکن
برمن از حسرت لبهای می آلوده ی خویش
واعظ ازعیب کسان توبه چه می فرماید؟
عیب نبودکه کند کار به فرموده ی خویش
دل "فتاحی" اگر رو کشداز خاک رهش
به کجا صرف کند،قلب زراندوده ی خویش؟
***
مترسان از می ام ساقی وزور آتشین جامش
که گرافتدبه چنگ من،من مجنون خورم خامش
موافق نیست با کام دلم جز جست وجوی می
مگرگویی به جای شیر "می"کردند درکامش
یکی گفت از وبال می،یکی وجه حلال می
من رندگدا باری،به حرمت می برم نامش
جهان ازجم تهی شد،جام پرکن،پرمگوساقی
که شدپرخاک جم را سر،نشدسرخالی ازجامش
به کوی راستان نه رخ،که بس فرزانه چون فرزین
بساط کج روی افکند وبازی داد ایامش
زخون ریزفلک آگه نه ای،اشک کواکب بین
کندحال درون خانه روشن،روزن بامش
در ودیوارشهرآتش گرفت از آه"فتاحی"
ببایدهمچولاله خیمه زد برخاک خیامش