دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

طریقت عشق

طریقت عشق

نویسنده: الیف شافاک
مترجم: اکرم غفاروند
ناشر: فکر آذین
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 393
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 5

 

مروری بر کتاب

داستان کتاب روایتی موازی بین جهان امروز و جهان مولانا است و رابطه بین شمس و مولانا را به زبان امروزی بازگو می‌کند. الیف شافاک در این کتاب آموزه‌های معنوی مولانا را به گونه‌ای ارائه کرده که حتی می‌تواند آن دسته از مخاطبانی را که کمتر به سراغ آثار مولانا می‌روند یا تنها به روخوانی از اشعار او می‌پردازند ، جذب خود کند و از این نظر نسبت به آثار دیگری که درباره مولانا منتشر شده جنبه کاربردی‌تری دارد.

البته ممکن است که این تصور ایجاد شود که برای ما ایرانی‌ها که از کودکی با آثار مولانا آشنا هستیم ، مواجهه با اثری درباره او چندان تازه و نو جلوه نکند ، اما با توجه به اینکه این اثر را یک نویسنده ترک ، برای مخاطبان جهانی نوشته، برای ما هم می‌تواند جذابیت ویژه‌ای داشته باشد.

نوشتار الیف شافاک در این کتاب چندان پیچیده نیست و نوشتاری سرراست ، روشن و قابل پیش بینی دارد ؛ به طوری که با خواندن فصل اول ، انتهای آن مشخص می‌شود. اما موضوع مهم روند و مسیری است که خواننده در این کتاب با مولانا و شمس طی می‌کند... 

در این رمان زنی به نام «الا» Ella در سنین میان‌سالی به سفارش محل کارش، مشغول ویرایش کتابی می‌شود که درباره‌ی تصوف و به طور خاص درباره‌ی زندگی مولانا و شمس نوشته شده است. علی‌رغم این‌که او علاقه‌یی به خواندن داستانی در خصوص تاریخ و عرفان ندارد اما علاقه‌ی بسیاری به متن داستان پیدا می‌کند و در نتیجه زندگی‌اش دستخوش تحولی عظیم می‌شود.

داستان از زبان شخصیت‌های متفاوتی از جمله مولانا، هم‌سرش، پسرها و دختر‌خوانده‌اش، حتا متعصبان داخل شهر، نگهبان‌ها، میخوارگان، زن بدکاره‌یی به نام گل‌صحرا و خود شمس بیان می‌شود که هر‌کدام از آن‌ها بخشی از داستان را روایت می‌کنند و پیش می‌برند. نویسنده با گریزی که در خلال داستان به زندگی امروزی «الا» می‌زند، قصد دارد شمول موضوع مورد بررسی را نشان دهد.

به یاد دارم سال ها قبل شور نوشتن رمانی در دلم افتاد.شریعت عشق اما جسارت نوشتنش را در خود نیافتم زبانم لال و نوک قلمم کور شد در پی خوردن چهل تنور نان رفتم دنیا را گشتم انسان ها را شناختم حکایت هایی شنیدم بسیار بهار بر من گذشت نانی در تنورها نماذنو و من هنوز در عشق چون کودکی بی تجربه بودم.

مولانا خود را خاموش نامیده بود یعنی بی صدا هیچ اندیشه ای که یک شاعر آن هم شاعری که شهرتش جهانی را فرا گرفته شاعری که هستی اش هویتش و حتی هوایی که تنفسش می کند.متشکل از کلمه هاست و بیشتر پنجاه هزار شعر با شکوه دارد چگونه میشود که خود را خاموش بنامد؟ کائنات همچون ما قلبی نازنین و ضربانی منشظم دارند.سالیان سال هرکجا که رفتم به این صدا گوش دادم و آنچه میخواست بگوید به یاد سپردم از شنیدن خوشم آمده بود جملات کلمه ها حروف...

اما آنچه مرا به نوشتن این کتاب وا داشت سموت محض بود. بیشتر کسانی که مثنوی را تفسیر کرده اند به آغازین این اثر جاودان که با حروف ب شروع میشود توجه کرده اند.اولین کلمه ی مثنوی بشنو است یعنی گوش کن آیا این تصادفی است؟راستی آیا سکوت را میتوان شنید؟ در این زمان هر قسمت با همان حرف بی صدای ب شروع میشود لطفا مپرس چرا؟جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار چون حقایقی است در این راه که حتی زمان باز گفتن نیز باید سرش را پوشیده نگه داشت. 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات