- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 179189 - 61/6
- وزن: 0.20kg
دختر مهربان ستاره ها
مترجم: بیژن رحیم لو
ناشر: امیر کبیر - سازمان کتابهای طلائی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 38
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1354 - دوره چاپ: 3
کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ عطف کتاب چسب خوردگی دارد
مروری بر کتاب
مصور
در کنار جنگل انبوهی که پر از حیوانات زیبای کوچک و بزرگ بود یک کلبهی روستایی چوبی قرار داشت که در آن دو دختر جوان به نامهای «دورتا» و «ماری» زندگی میکردند.
دورتا بسیار شیرین و دوستداشتنی و مهربان بود؛ اما برعکس، ماری، همیشه اخمو و بیحال و عصبانی بود.
دورتا سالها پیش مادرش را از دست داده بود و پدرش زن دیگری گرفته بود. این زن با دورتا مثل یک کلفت رفتار میکرد و او پس از مرگ پدرش، از ترس تهدید نامادریاش که میخواست او را از خانه بیرون کند، به هر کاری که نامادریاش میگفت تن میداد.
اتاق دورتا در کنار طویلهی حیوانات قرار داشت و او ناگزیر بود در روز پیش از سر زدن آفتاب، چند ساعت زودتر از دیگران از خواب بیدار شود و پس از نظافت خانه، برای آوردن چوب به جنگل برود.
دورتا از جنگل خیلی خوشش میآمد و باآنکه صبح زود به آنجا میرفت، همهی حیوانهای ریزودرشت دور او جمع میشدند و دورتا با مهربانی آنها را نوازش میکرد و چند شاخه هیزم از درختی میکند و به منزل برمیگشت. دورتا، این کار را هرروز انجام میداد. کار و زحمت دورتا هرروز بیشتر از روز پیش میشد و نامادریاش او را وادار میکرد حتی در سرمای زمستان برای آوردن هیزم به جنگل برود. نامادری دورتا گاهی اوقات بهقدری دختر بیچاره را زجر میداد که دخترک از اندوه زیاد به اتاق خودش میرفت و ساعتها گریه میکرد.
در عوضِ دورتا، ماری دختر نامادریاش، واقعاً خوشبخت بود. برای اینکه مادرش هرروز او را نوازش میکرد و هر چه میخواست برایش میخرید. بهطوریکه ماری چندین جفت کفش به رنگهای زیبا و شیک داشت.
در یکی از روزهای اوایل بهار که هوا بسیار خوب و ملایم بود، ماری هوس شیرینی کرد. مادرش هرچه به دنبال الک گشت آن را پیدا و پس از زدن کتک مفصلی به دورتا به خاطر گم کردن الک، به او گفت که هرچه زودتر به قصر فرمانروای گربهها برود و الک آنها را چند روز قرض بگیرد.
دورتای بیچاره که از شدت کتک و خستگی توانایی راه رفتن را نداشت، از ترس پذیرفت و راهی قصر فرمانروای گربهها شد.
دورتا سرتاسر طول راه را دوید و وقتیکه به آنجا رسید از خستگی زیاد نزدیک بود از حال برود؛ اما بااینحال خودش را نگه داشت و ازآنجاییکه دختر باادبی بود بهآرامی «تقتق» به در کوبید.
سری کتاب های طلایی از نظر سر و شکل و طراحی روی جلد ، جذابیت های بسیاری برای بچه ها داشت، روی جلد اغلب این کتابها را نقاشیهای رنگی بسیار زیبایی تشکیل می داد. در لابلای متن داستان نیز چند موقعیت به صورت نقاشی شده (سیاه و سفید) ، چاپ شده بود که در محکمتر شدن ارتباط خواننده ی کم سن و سال کتاب ، با داستان و حال و هوای آن نقش تعیین کننده ای داشت، چرا که تجسمی عینی از شخصیت ها ، فضا و مکان را نیز در اختیارش می گذاشت تا در طول داستان آنها را بدین شمایل در ذهن مجسم کند.
و جالب اینکه نگارنده پس از همه ی این سالها و با وجود دیدن فیلم دن کیشوت و یا خواندن کتاب آن، هنوز که هنوز است هروقت اسم دن کیشوت و دیگر شخصیت های این رمان را میشنوم، به همان شکل که در کتاب های طلایی نقاشی شده بود در ذهن مجسم می کنم.
انتخاب لوگویی ثابت که در ذهن مخاطبان به سرعت جا افتاده و حک می شود ، تنوع عناوین ، جذابیت مضامین و البته چاپ بسیار خوب آن در آن زمان که حتی از بسیاری تولیدات امروزی نیز (با وجود تمام پیشرفتهای تکنولوژیک) بهتر به نظر می رسد؛ این مجموعه را حاصل کاری به تمام معنا حرفه ای در زمان خود به نمایش می گذارد. رویکردی که حتی امروز نیز به ندرت در میان ناشران شاهد آن هستیم. بی شک این حرفه ای گری در کار، کیفیت بالای تولیدات و پیشگام بودن در حوزه نشر ؛ که در همه سازمان های مرتبط به امیرکبیر شاهد بودیم حاصل بکارگرفتن چهره هایی مستعد و توانمند این حوزه از نویسندگان ، مترجمان و حتی ویراستاران بود.
فهرست
دختر مهربان ستاره
علاءالدین و چراغ جادو