- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 158530 - 57/2
- وزن: 0.40kg
گزیده هفت اورنگ
نویسنده: نورالدین عبدالرحمان جامی
به کوشش: کرامت الله تفنگدار
ناشر: علمی و فرهنگی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 370
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1376 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
جامی آخرین شاعر شیوهای است که آن را سبک عراقی یا سبک شیرازی نامیدهاند. او اگرچه کتاب «هفت اورنگ» را به تقلید از نظامی سروده است؛ اما مرتبه شعر او بیگمان در برخی موارد از نظامی و همه جا از امیر خسرو دهلوی و دیگر مقلدان نظامی بالاتر و والاتر است. سرودههای او از آنچنان غنای شاعرانه و عنصر تخیل و ترکیبات تصویری و تشبیهی سرشار است که شعر کمتر شاعر پارسیگویی از این جهان با او برابری تواند کرد.
مأخذ نگارنده در این گزینش، متن کامل «هفت اورنگ» به تصحیح مرتضی مدرس گیلانی بوده است. برای این گزیده واژهنامه نسبتا کاملی فراهم شده و در آن معانی واژهها و ترکیبات و شعرهای دشوار با توجه به مورد استفاده آنها در متن آورده شده است.
هفت اورنگ یکی از آثار منظوم جامی است که از هفت بخش تشکیل شده است. این اثر سرشار از قصهها و داستان های تعلیمی و تمثیلی است. تعداد کل بیت های هفت اورنگ جامی حدود ۲۳۶۴۰ بیت است. هر هفت منظومه ی یاد شده، در قالب مثنوی سروده شدهاند، قالبی مناسب روایت داستانهای حماسی، تاریخی، عاشقانه و اندرزگونه. چند منظومه از این میان، عاشقانههای تمثیلی اند، مشتمل بر یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون که در این کتاب آمده است.
یکی کعبه رو گم شد از قافله
نه همراه او زاد نی راحله
پی طعمه هر چند همت گماشت
نیامد به چشمش گه شام و چاشت
ز زنگار گون گرد خوان سپهر
به جز گرده ماه یا قرص مهر
ندید از نم چشمه سار سراب
به جز کاسه چشم حسرت پر آب
همی گشت چون باد در گرد و خاک
به هر دشت و وادی به صد ترس و باک
سیه خانه ای دید ناگه ز دور
خوش آینده چون خال بر روی حور
منور شدش چشم ها زان سواد
خضروار رو در سیاهی نهاد
زنی یافت چون نافه اش پوست خشک
بر او گشته کافور موی چو مشک
به فرقش ز عز قناعت قناع
ز فرمان حرصش سر امتناع
بدو گفت کای مادر مهربان
که باشد ز وصف تو قاصر زبان
ز بی قوتیم تنگ گشته نفس
به یک خشک نانم به فریاد رس
بگفتا که دارم من از نان فراغ
نخورده درین دشت نان جز کلاغ
بود فارغ از فکر نان خاطرم
اگر دارمش آرزو کافرم
دمی باش کز مار یا سوسمار
کنم ماهیی ریگ پرور شکار
نه تابه ست بر آتش اینجا نه دیگ
کنم پخته از تف تفسیده ریگ
نشست از سر پای آن رهنورد
به حکم ضرورت ازان طعمه خورد
چو شد سیر ازان شوره خورده کباب
بجنبید در طبع او میل آب
نشان داد یک چشمه آبش ز دور
چو اشک ستمدیدگان تلخ و شور
بدو گفت ازان چشمه چون بازگشت
که ای بانوی بر و خاتون دشت...