دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

ژاک و اربابش

ژاک و اربابش

نویسنده: میلان کوندرا
مترجم: فروغ پور یاوری
ناشر: روشنگران و مطالعات زنان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 107
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1377 - دوره چاپ: 2

 

مروری بر کتاب

نمایشنامه در سه پرده

نمایشنامه «ژاک و اربابش» را منتقدان اروپایی مانیفست «خشم انسان بر جبر و تقدیر» می‌دانند. «کوندرا» در مقدمه این کتاب ادعا کرده است این کتاب یک «وارسیون» است و او در نوشتن این نمایشنامه به شاهکار «دنی دیدرو» یعنی «ژاک قضا و قدری» گوشه چشمی داشته است

ژاک و اربابش در سفری هستند که مقصد این سفر معلوم نیست و به گفته ای استعاره از سفر زندگی می باشد . در این سفر ژاک و اربابش از ماجراهای عاشقانه خود و خیانت های همراه با این عشق ها سخن می گویند .

ژاک که با ژوستین معشوقه دوستش هم بستر شده و اربابش نیز به همین شیوه مورد خیانت صمیمی ترین دوستش قرار گرفته است . در طول راه ، آن ها وارد مهمان خانه ای می شوند که مارکیز زن مهمان خانه دار نیز از ماجرای عشق نافرجام و انتقامش صحبت می کند ...

من مردی بسیار حساس هستم . اما حساسیتم را برای مواقع مناسب نگه می دارم . برای آن هایی که زیادی حساسیت به خرج می دهند ، به هنگام نیاز چیزی باقی نمی ماند .
دردی که می کشید شایسته تان می کند . این درد را با شکنجه ی ناشی از پشیمانی تان به دست آورده اید !
ما باید به ارباب که ما را همین طور که هستیم خلق کرده است عشق بورزیم . اگر به او عشق بورزیم به مراتب خوشبخت تر خواهیم بود . آرام تر و مطمئن به نفس تر . ولی شما ، شما خالق بهتری را می خواهید . ارباب ، راستش را بخواهید ، من این را کفر می نامم .

مردها به سرعت عاشق می شوند و به همان سرعت هم آدم را ترک می کنند .
به خودم دروغ نمی گویم . عشق از دلم رخت بربسته . این کشف وحشتناکی است ، وحشتناک اما حقیقی است .

بدبختی بزرگی است که دیگری را به رغم اینکه دیگر دوستمان نمی دارد ، همچنان دوست بداریم .
در روی زمین هیچ چیز قطعی نیست ، و معنای چیزها ، با وزیدن بادی ، تغییر می کند . و باد دائما می وزد ، چه بدانید و چه ندانید .

می گفت که کتاب مقدس پر از تکرار است و نیز می گفت که هر کس که حرف های تکراری بزند ، شنوندگانش را ابله فرض می کند .
آن کسی که سرگذشت هایمان را نوشته قاعدتا باید شاعری بسیار بد ، بدترین شاعران ، پادشاه و امپراطور شاعران بد بوده باشد !

و حالا به اینجا رسیده ایم ، جدا از هم و به خاطر چنین مسخره بازی احمقانه ای !

در پی تهاجم شوروی سابق به چکسلواکی در 1968 و «بگیر و ببند» هایی که در پی داشت، میلان کوندرا در لیست سیاه قرار گرفت و ممنوع القلم شد و به دلیل محرومیت از چاپ کتاب هایش امکان گذران زندگی را از دست داد. چند تن از دوستانش در صدد یاری به او برآمدند. از جمله یک کارگردان تئاتر پیشنهاد کرد تحت پوشش نام او، نمایشنامه ای با اقتباس از «ابله» داستایوسکی برای اجرای صحنه بنویسد.

کوندرا در پی بازخوانی اثر متوجه شد حتی به قیمت مردن از گرسنگی، چنین کاری از او ساخته نیست. با داستایوسکی جور در نمی آمد. اما در عوض به سرش زد «ژاک قضا و قدری» دیدرو را به صورت نمایشنامه درآورد. کارگردان موافقت نکرد، اما میلان کوندرا اهمیتی نداد و این کونه که «ژاک و اربابش» بر اساس «ژاک قضا و قدری» دیدرو، اما با برداشت شخصی میلان کوندرا نوشته شد.

ژاک و اربابش یک اثر کم نظیر در ادبیات نمایشی، یک واریاسیون درخشان و در عین حال مفرح است و هرچند از دیدرو الهام گرفته اما به کوندرا تعلق دارد. ژاک و اربابش نخست در یوگسلاوی و سپس در یونان و آلمان و سوئیس بر روی صحنه رفت و در فرانسه مدت ها روی صحنه ماند و در همان جا نیز برنده ی جایزه شد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات