دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

چراغ های رابطه ؛ مجموعه داستان

چراغ های رابطه

نويسنده: خاطره حجازی
ناشر: روشنگران
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 144
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1372 - دوره چاپ:

کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه جلد رد تا خوردگی مختصری دارد

 

مروري بر كتاب

شش داستان

جانی و هنرمند 
راوی داستان دانای کل است. در زندان شهر «نریا» دو جنایتکار به نام‌های هکل و جکل وجود دارند که قرار است در میدان شهر به دار آویخته شوند. پس از پیروزی شورشی‌ها که برای به دست آوردن آزادی قیام کرده و حاکم دیکتاتورشان را از کشورشان بیرون کرده بودند، محاکمه‌های بسیاری در این شهر انجام شد. هکل مردی لاابالی و مردم‌آزار بود او قاتل 22 پسر جوان بود...

چراغ‌های رابطه 

داستان از منظر دانای کل روایت می‌شود و در زمان جنگ ایران و عراق اتّفاق می‌افتد. مکان داستان هم خرّم‌آباد است. داستان در مورد پیرزنی تنها به نام زیور است او سال‌ها پیش همسرش را از دست داده و در خانه‌ای که سه دونگش مال خانم ظفری است زندگی می‌کند. 

تنت را بچسبان به زندگی! 
راوی داستان دانای کل است. پس از پاره شدن لایه‌ی ازن موجودات زشتی به نام ائان‌ها وارد زمین شدند و همه جا را اشغال کردند. آن‌ها از گرما متنفّر بودند و عاشق سرما. بنابراین توانستند خورشید را با دادن آب‌نبات گول زده و از مدار خارج کنند و روشن کردن آتش را هم در روی زمین ممنوع کردند. علاوه بر این آن‌ها حتی فرمان بازداشت کسانی را دادند که در سرشان فکر گرما‌بخشی بود. 

اگر دست‌هایم به عشق آلوده بودند... 
راوی داستان دانای کل است و داستان دختری است به نام عشق که در ماه زندگی می‌کند. در ماه عیدهای گوناگونی وجود دارد. یکی از آن‌ها عید انگور است که در آن روز هر کدام از دختران و پسران جوان که قصد ازدواج دارند یک سبد پر از انگور می‌چینند و با قرار دادن آن سبد بر روی دوششان زن و شوهر می‌شوند. 

کابرا و آسمان 
راوی داستان دانای کل است. این داستانی غیرواقع‌گرایانه و تخیّلی است که دو شخصیّت اصلی دارد. یکی آسمان که زنی مظلوم و زندانی است و دیگری کابرا که مردی ظالم و حسود است. کابرا آسمان را در قلعه‌ای زندانی کرده و دور تا دور قلعه را مترسک کاشته بود و دور تا دور مترسک‌ها حلقه‌ی بزرگی از سگ‌های نگهبان قرار داده بود. دل رحمی آسمان به او اجازه نمی‌داد تا از قلعه بگریزد. 

بر پوست کشیده شب
راوی داستان در حال گذشتن از خیابان است که مرد جوانی «با شانه‌های قوی و گردن کلفت » توجّهش را جلب می‌کند. چهره‌ی مرد به نظر راوی آشناست. بنابراین تصمیم می‌گیرد به دنبال مرد راه بیفتد تا بفهمد خانه‌ی او کجاست. مرد از کوچه‌ها و خیابان‌ها گذر می‌کند و راوی هم به دنبالش راه می‌افتد. امّا ندای درونی‌ای در وجود راوی او را از این کار منع می‌کند. 


فهرست 

تنت را بچسبان به زندگی
اگر دست هایه به عشق آغشته بودند

کابرا و آسمان
بر پوست کشیده شب
جانی و هنرمند
چراغها و رابطه ها

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات