دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

هایدی دختر کوهستان

هایدی دختر کوهستان

نویسنده: ژوهنا سپری 
مترجم: مهرداد نیکپور
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 288
اندازه کتاب: رقعی سلفون  - سال انتشار: 1348 - دوره چاپ: 1

کمیاب - کیفیت : درحد نو ؛ با سلفون صحافی شده و مهر دارد

 

مروری بر کتاب

مصور

  اين رمان به زندگي دختر نوجواني مي‌پردازد كه در آلپ سوئيس از پدربزرگ خود مراقبت مي‌كند. اين داستان نخستين بار در سال ۱۸۸۰ در قالب كتابي با نام «براي بچه‌ها و آنهايي بچه‌ها را دوست دارند» نوشته شد.  دو كتاب دنباله اين داستان به نام‌هاي هايدي بزرگ مي‌شود و بچه‌هاي هايدي توسط چارلز تريتن مترجم انگليسي اثر اصلي، نوشته شدند.كتاب‌هاي هايدي از معروف‌ترين آثار ادبيات سوئيس در جهان به‌شمار مي‌روند...

هایدی و پدربزرگش در دامنه‌ی یکی از کوه‌های آلپ در سوئیس زندگی می‌کردند‌. کلبه‌ی آن‌ها چشم‌اندازی به دره داشت و در مسیر باد کوهستانی قرار گرفته بود‌. سه درخت صنوبر کهن‌سال در پشت کلبه‌ی آن‌ها دیده می‌شد و هایدی از صدای غرش باد که شاخه‌های بلند و صنوبر را تکان می‌داد لذت می‌برد‌.

هایدی زندگی خوشی داشت‌. تابستان‌ها هر روز با پیتر که پسر کوچکی بود و بزچرانی می‌کرد‌، به قله‌ی کوه می‌رفت‌. هایدی اسم همه‌ی گل‌ها را می‌دانست و با همه‌ی بزهای پیتر دوست بود. زمستان‌ها هایدی با پدربزرگش در خانه ماند و درست کردن قاشق‌های چوبی‌، تعمیر میزها و صندلی‌ها و دیگر مشغولیت‌های او را می‌دید‌. در این فصل گاهی وقت‌ها بیش‌تر خودش را از دامنه‌ی کوه پربرف بالا می‌کشید‌، هایدی را صدا می‌زد و او را نزد مادر و مادربزرگ کورش می‌برد.

یک روز عمه‌ی هایدی که در فرانکفورت زندگی می‌کرد به کلبه‌ی آن‌ها رفت و او را با خودش به فرانکفورت برد‌. فاصله‌ی فرانکفورت از آن‌جا خیلی زیاد بود‌. طولی نکشید که هایدی در آن شهر از بین کسانی که به خانه‌ی عمه‌اش رفت‌وآمد داشتند‌، دوستان فراوانی پیدا کرد‌.

یکی از آن‌ها دکتری بود که اغلب برای معاینه‌ی کلارا‌- دخترعموی هایدی‌– که قادر به راه رفتن نبود‌، می‌آمد‌. از وقتی که کارش تمام می‌شد‌، تا از هایدی تعریف و تمجید نمی‌کرد‌، از آن‌جا بیرون نمی‌رفت‌. در آن خانه‌، مادربزرگ کلارا به هایدی خواندن و نوشتن یاد می‌داد و هایدی وقتی که درسش تمام می‌شد پیش کلارا می‌رفت و برای او از زندگی گذشته‌اش تعریف می‌کرد‌.

کلارا که دختری زیبا و شیرین‌، اما بیمار و رنجور بود‌، از حرف‌های او لذت فراوانی می‌برد‌. هایدی برای کلارا بارها از پدربزرگش و پیتر و بزهای خوش‌حرکت و درختان صنوبر تعریف کرده بود‌. همیشه با افسوس می‌گفت: «آه! اگر تو فقط می‌توانستی به آن‌جا بروی‌، می‌دیدی که چطور حالت خوب می‌شد و می‌توانستی به خوبی گردش کنی‌. آه! اگر می‌توانستیم با هم برویم!»

هایدی با ورودش به منزل کلارا فضای آن جا را به کلی تغییر می دهد. فضای جدید خانه برای کلارا بسیار شادی بخش و دلپذیر و برای خانم مباشر عذاب آور و غیرقابل تحمل می شود. اما هایدی دوست دارد که به هر طریق ممکن، به کوهستان برگردد...

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات