دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

مسالک المحسنین

مسالک المحسنین
درحال حاضر موجود نمی باشد
مسالک المحسنین
  • موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
  • مدل: 173407 - 96/9
  • وزن: 0.30kg
0 ریال

مسالک المحسنین

نویسنده: عبدالرحیم طالب اوف
ناشر: علمی و فرهنگی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 177
اندازه کتاب: پالتویی بزرگ لب برگشته - سال انتشار: 1394 - دوره چاپ : 2

کیفیت : نو ؛ لبه جلد و چند صفحه از کتاب سائیدگی مختصری دارد

 

مروری بر کتاب 

«مسالک المحسنین» سفرنامه‌ای خیالی است که با گرته‌برداری از کتابی به نام «آخرین روز حکیم» نوشتهٔ سر همفری دیوی، دانشمند انگلیسی نوشته شده‌است. کتاب، شرح سفر علمی عده‌ای جوان به قلهٔ دماوند است. در این سفر، آنها درباره مسائل اخلاقی، اجتماعی،فلسفی و تربیتی صحبت می‌کنند و دانسته‌های خود را به بحث می گذارند. کتاب در زمان انتشار خود از دو سو مورد نظر قرار گرفت: آزادی‌طلبان و ترقی‌خواهان از آن استقبال کردند و مستبدان و ملاهای قشری و مرتجع بر آن خشم گرفتند؛ خواندنش را ممنوع و نویسنده‌اش را تکفیر کردند.

عبدالرحیم بن شیخ ابوطالب نجار تبریزی (۱۲۱۳-۱۲۸۹ شمسی) معروف به طالبوف، متولد تبریز و ساکن تفلیس، از پیشروان ادبیات جدید ایران ورجلی مشروطه‌طلب بود. مهمترین آثار داستانی‌اش، رمان مسالک المحسنین (۱۲۸۴) شرح خیالی سفر یک گروه جغرافیایی به کوه‌های شمال ایران است. دومین اثر، «کتاب احمد» یا سفینه‌ی طالبی (۱۲۷۲) است که به صورت گفت و گوی پدری با پسرش نوشته شده و حاوی نظرهای نویسنده درباره اصلاحات اجتماعی، سیاسی و دینی است.

طالبوف جزو نویسندگانی است که با ساده‌نویسی‌اش نثر ادبیات داستانی جدید ایران را پایه‌گذاری کرد. از دیدگاهی او چون زبان روسی، فرانسوی، عربی و ترکی و فارسی را می‌دانست، توانست افق تازه‌ای برای ادبیات ایران متصور شود. طالبوف در دوره اول مشروطیت، از شهر تبریز به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد، اما به تهران نیامد.

ویژگی کتاب مسالک المحسنین زبان ساده آن است که با توجه به تاریخ انتشار آن (۱۲۷۲ـ۱۱۳ سال پیش) نه در ایران بلکه در شرق بی‌سابقه بوده است. مضمون این کتاب در زمان انتشار از سوی آزادیخواهان و مشروطه طلبان استقبال و از سوی متحجران تکفیر شد. همگان زبان ساده و بی‌تکلف آن را ستودند، اما این اثر در یک داوری امروزی نه سفرنامه‌ی خوبی است و نه پختگی لازم را برای یک رمان دارد. به واقع دست آویزی برای بیان پاره‌ای مسائل سیاسی، اجتماعی علمی و اخلاقی و دادن تصاویری از سازمان‌های اداری، روابط گروه‌ها و اخلاق اجتماعی ملت ایران در عصر مشروطه بوده است. طالبوف در این کتاب بسیاری از جریان‌های فکری زمان خود را، از کهنه و نو منعکس می‌سازد.

در کتاب مسالک‌المحسنین، ساده‌نویسی به منزله یک ایده انقلابی مطرح می‌شود که به امر انقلاب اجتماعی مربوط است و بنای ادبیات پرتکلف و منشیانه‌ی قدیم را که خاص خواص است در هم می‌ریزد. نوشتن فارسی نه چندان تمیز ولی بی‌غش، چیزی بود که در آن زمان برخی از روشنفکران را سخت به خود مشغول می‌داشت چون به توده‌ی مردم نزدیک‌شان می‌کرد.

طالبوف می‌گوید: «زبان هر قوم بخشی از طبیعت اوست. باید آن را حفظ کرد و محترم داشت. اما زبانی که ده هزار لغت دارد، میدان ادبیاتش تنگ می‌شود. هر زبان که چهارصد هزار لغت ندارد گنجایش علوم این عهد را ندارد.» نکته‌ی قابل توجه در این اثر گفت و گوهایی است که بلاشک به نظر مؤلف، هسته‌ی مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد و با شوق و علاقه نوشته شده است. آن قسمت از کتاب که اندیشه‌های پرطول و تفصیل نویسنده را در بر می‌گیرد، اگرچه از نظر خوانندگان امروز بسیار خشک و فوق‌العاده ابتدائی است، ولی برای مردمان آن روز ایران دارای اهمیت خاصی بوده، زیرا برای نخستین بار آنان را وادار می‌کرد، درباره مسایل روز و برخورد با سنت‌ها و آئین‌های موروثی مردم که به حکم عادت آن را طبیعی و عادی و غیرقابل تغییر و تصرف می‌دیدند؛ تجدیدنظر بکنند و اثبات می‌کرد وضع موجود به هیچ وجه نمی‌تواند کمال مطلوب زندگی باشد.

در این کتاب تابلوهای زیبائی از مناظر طبیعت با انشایی ساده و قلمی توانا تصویر شده و اگر از پاره‌ای نقائض و اشتباهات، چشم بپوشیم، باید آن را یکی از بهترین داستان‌های اولیه سبک جدید فارسی به شمار آوریم. زبان طالبوف ساده و طبیعی و بسیار پخته و شیواست و جای تعجب است که به رغم آذربایجانی و ترک زبان بودن و اقامت در خاک روسیه طی سالیان طولانی، چگونه توانسته است فارسی را به این روانی بنویسد. اما این به آن معنا نیست که نثر طالبوف به حد کمال خود رسیده است.

در ترکیب کلمات آن، نیم رنگی از پارسی‌گویی دانشمندان ترکی زبان ایران دیده می‌شود. مانند «جاموش» ترکی به جای گاومیش و «خوخجی» ترکی به جای لولو یا عباراتی مثل «خیال می‌نمودم که این چه می‌فهمد و چرا این قدر نظر حیرت‌آمیز می‌کند و شکسته نمی‌خورد» که نمی‌شکند را به جای شکسته نمی‌خورد آورده. یا مثلا می‌گوید: «توسط امر را قبول نمودم.» که منظورش وساطت‌ امر را قبول کردم است. یا «او را نمی‌دانم» به جای آن را یا این را نمی‌دانم. یا «این امرودها (گلابی‌ها) از سیصدمثقال کوچک نمی‌شود» به جای این امرودها از سیصد مثقال سبک‌تر نمی‌شود. . .

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات