دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

عشقی به لطافت باران

عشقی به لطافت باران

نویسنده: نسرین قدیری (کافی)
ناشر: پیکان
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 330
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1379 - دوره چاپ: 1

کیفیت : عطف کتاب زدگی دارد.

 

مروری بر کتاب

آرزوی مرگ می کرد . اما بیهوده بود . رشته ای محکم و ناگسستنی او را به تمام رنجها و محرومیت های زندگیش پیوند زده بود. می بایست زنده می ماند تا زندگی مصیبت بار و تلخ همچون زهر خود را ادامه می داد .

...نرگس و شوهرش عباس چندین سال بود که به عنوان سرایدار و کارگر منزل حسام به کار مشغول بودند. آنان دو دختر دیگر نیز داشتند اما هیچ کدام از زیبایی چشمگیر و جاذبه‌ی دختر کوچکشان مرجانه برخوردار نبودند. هر شخص بیگانه‌ای که وارد منزل حسام می‌شد و چشمش به دختر عباس می‌افتاد، بی‌اختیار لب به تحسین می‌گشود و محو زیبایی نادر دخترک می‌گردید. نرگس و عباس از اینکه دختر کوچکشان مورد توجه خانم خانه قرار گرفته بود و بیشتر اوقاتش را در منزل ارباب به سر می‌برد، بسیار خشنود و راضی به نظر می‌رسیدند. مه‌بانو همچنان در فکر بود که صدای زنگ خانه به گوشش رسید.

حسام با عجله از جا بلند شد و گفت: مثل اینکه خواهرت اینها اومدن. مه‌بانو جان، تو را خدا اشکاتو، پاک کن، دست کم جلو خواهرت و شوهرش قیافه‌ی ماتم‌زده به خودت نگیر. حدس حسام درست بود. خواهر بزرگ مه‌بانو، دلارام با دبدبه و کبکبه‌ی همیشگی خود وارد منزل شد و پشت سر او و شوهر و دخترش، در حالی که سبد گل بزرگ و زیبایی را حمل می‌کردند، به داخل آمدند.حسام برای خوش‌آمدگویی جلو دوید و عباس سبد گل را از آنان گرفت. وقتی وارد اتاق شدند،چهره‌ی مه‌بانو گشاده و خندان بود.

حسام نفسی از سر آسودگی کشید و از ته دل خوشحال شد. شوهرخواهر مه‌بانو یا به عبارتی باجناق حسام، آقای بهبودی که قد بلند و سر تاس داشت سلام کرد و تبریک گفت. حسام برای باجناق بزرگش احترام خاصی قایل بود. او در نخست وزیری شغلی مهم و حساس داشت. او اغلب کارهایش محرمانه بود و بیشتر اوقاتش را در خارج از کشور سپری می‌کرد.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات