دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

عاشقی در مقبره

عاشقی در مقبره

نويسنده: حسن اصغری
ناشر: نگاه
زبان كتاب: فارسي
تعداد صفحه: 151
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 1

 

مروري بر كتاب

15 داستان كوتاه و يك نقد

حسن اصغري نويسنده و منتقد، متولد 1326در گيلان است. وی فعاليت ادبی‌اش را ازسال 1355 با چاپ مقاله‌ها و نوشته‌هايي درباره نقد ادبی و داستان كوتاه در نشريات آغاز كرده و هم‌اكنون سردبيري مجله ادبي “كلك” را برعهده دارد.او از نویسندگان خطه شمال کشور است که در مضمون و فرم داستان هایش تابع شیوه هایی نو است. او داستان های زیادی نوشته و خود مدرس داستان نویسی هم هست.

در داستان "گمشده‌ها"، نویسنده به نوعی آسیب‌شناسی ادبی دست زده است .وی در جست و جوی شیوه‌ای برای بیان داستان و شخصیت پردازی‌اش به طبیعت رو می‌آورد .قفسه‌های کتاب، دیوار سیمانی رو به رو و آنتن تلویزیون برای او تداعی کننده تجربه‌های تلخ‌اند، اما تابش آفتاب و درخت کهنسال داخل حیاط به او توان تخیل می‌بخشد و او چهره شخصیت و داستانش را می‌شناسد و می‌یابد .

شخصیت داستان راوی در واقع عکس قاب کرده دوران جوانی است که لبخند بر لب دارد و سال‌ها در پشت غبار کتاب‌ها پنهان بوده است .یادآور می‌شود انتهای این مجموعه نقد و تفسیری کوتاه بر داستان "گمشده‌ها "است که آن را "مشیت علایی "به قلم آورده است ....

...همایون‌نژاد رو به گچ دیوار ایستاد و ریش تراشید و به صورتش ادکلن زد و قبل از اینکه بیایند دنبالش، خودش پیش‌قدم شد و رفت، پشت به دیوار، سینه سپر کرد. همین که لبان فرمانده جوخه داشت وامی‌شد که بگوید: «افراد به خط و دست‌ها به...» همایون‌نژاد فریاد زد: «آتش...» دوبار فریادش را با نعره فرمانده قاطی کرد تا آتش را دید و گرمای سُرب‌ها را در سینه‌اش احساس کرد و چشمش به آدم‌هایی خیره شد که تن و صورت‌شان میان دود سربی‌رنگ، تکه تکه شناور شده بود.

عدل به سیگارش پک زد و دود را فوت کرد هوا و از لای رگه‌های دود به چشم‌هایم خیره شد و گفت: «ننویس آتش. همایون نگفت آتش. گفت، شلیک یا انگشت به ماشه و چیزی شبیه این‌ها.» من یک قُلپ چای نوشیدم و گفتم: «فرق نمی‌کنه. مفهوم یکیه.

درباره واقعه عروسی او چی می‌دونی؟» عدل با چند پک تند، باقی‌مانده سیگار را تمام کرد و ته‌اش را انداخت توی خاکستر زیرسیگاری و به چهره حمید زُل زد و گفت: «اینکه محمود گفته، همایونو از توی حجله، از بسترش بلند کردند، یا مقابل سفره عقد، با پنجه بوکس زدند توی سرش، یا جلو چشم عروس یکی تیغه دشنه‌رو فرو کرد توی قلبش، من باور نمی‌کنم.»


فهرست

پرواز کبوتران
دریای واژگون در قاب پنجره
برخورد دو نگاه و لبخند تلخ
گمشده‌ها
گذر از دیوارها
عاشقی در مقبره
لغو حکم
خواب و کابوس در بیداری
عکس جمعی و فاصله‌ها
یک تکه بهشت
تشنه لب
دو نگاه
صخره هشتم
کورسوی آتشک
جشن تولد

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات