شهر فرنگ ؛ سلفون

شهر فرنگ

نویسنده: دانیل استیل
مترجم: مریم بیات
ناشر: گلشائی
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 565
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1371 - دوره چاپ: 2

مروری بر کتاب

این داستان زیبا در مورد زندگی خصوصی و نحوه ی بزرگ شدن سه خواهر است که سرنوشت آنها را از هم جدا کرده است ؛  کوچکترین خواهر را یک خانواده معمولی به فرزندی قبول میکند، خواهر وسط را یک خانواده اشرافی و خواهر بزرگتر روانه پرورشگاه شده و سرنوشت روزهای سختی را براش رقم میزند.

...رگبار سیل آسایی در شمال شرقی ناپل روز ۲۴ دسامبر سال ۱۹۴۳ میبارید و سام والکر در حالیکه خود را با بارانی اش پوشانده بود در یک سوراخ پنهان شده بود. او ۲۱ سالش بود و هیچ زمان قبل از جنگ به اروپا نیامده و حالا دیدن آنجا برایش به این صورت وحشتناک مینمود و بیشتر از آنچه که میخواست بداند دیده بود.از نوابر سال ۴۲ به اینسوی اقیانوس آمده و اول در شمال آفریقا جنگیده بود و یکی از مشعل داران آزادی آن خطه بود تا ماه مه سال ۱۹۴۳، او فکر میکرد که آفریقا با آن گرمای کشنده و آن بادهای صحرایی و طوفانهای شن که انسان را نیمه کور میکند با چشمهای قرمزی که همیشه میسوزد و یک جوری اشک از آن روان است جای بدیست ولی اینجا بدتر بود. دستهایش آنقدر از سرما کرخت شده بود که به سختی میتوانست سیگاری را که یکی از هم سنگرانش به عنوان هدیه کریسمس به او داده بود در دستش نگاه دارد...