دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

سلطان صاحب قران

سلطان صاحب قران

نویسنده: علی حاتمی
ناشر: سروش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1356 - دوره چاپ: 1 

کمیاب یا دست دوم - کیفیت : درحد نو
 

مروری بر کتاب 

دو قسمت اول و دوم در یک جلد / فیلمنامه همراه با عکس های رنگی از سریال تلویزیونی

سلطان صاحبقران نام یک مجموعه تلویزیونی تاریخی است که در سال ۱۳۵۴ توسط علی حاتمی و برای تلویزیون ملی ایران ساخته شده‌است.
طرح این سریال را علی حاتمی با توجه به اشتیاقش به بازگویی تاریخ معاصر ایران و علیرغم شکست تجاری آخرین فیلم تاریخی اش، «ستارخان»، همزمان با مجموعه تلویزیونی «قصه‌های مثنوی»، به شبکه دوم تلویزیون ملی ایران ارائه داد تا بدین وسیله به روایت مقطع مهمی از تاریخ معاصر ایران بپردازد. این سریال در سیزده قسمت و به طریقهٔ سیاه و سفید توسط تلویزیون ملی ایران تهیه گردید و نخستین بار در ۱۵ آبان ۱۳۵۴ از شبکه دوم تلویزیون ملی ایران به نمایش درآمد و سپس یک بار دیگر در ۷ تیر ۱۳۵۶ از سیمای ایران پخش گردید.

داستان از روز دوازدهم ذیقعده سال ۱۳۱۳ (قمری) آغاز می‌شود. زمانی که ملیجک (پرویز فنی‌زاده) که نور چشمی سلطان محسوب می‌شود، سلطان ناصرالدین‌شاه قاجار (جمشید مشایخی) را از خواب بیدار می‌کند تا مهیّای جشنها و مراسم مربوط به پنجاه سالگی سلطنتش شود. امّا ناصرالدین شاه به خاطر پیش بینی منجم باشی دربار که پیش‌گویی کرده‌است که پس از پنجاه سال سلطنت ممکن است که علیه جان وی سوء قصدی صورت بگیرد، نگران است. او اعلام می‌کند که مایل نیست کسی را ملاقات کند، و سپس رئیس نظمیه و حکیم‌باشی و برخی درباریان را به حضور می‌پذیرد و برای سرگرمی صورت ملیجک را نقاشی می‌کند و به مرور خاطرات خویش می‌پردازد. این طور که پیداست شاه از برخی کارهای گذشته خود از جمله به خصوص از رفتاری که با میرزاتقی خان امیرکبیر (ناصر ملک‌مطیعی) داشته و او را پس از برکنار کردن از صدراعظمی، به قتل رسانده‌است، پشیمان است.

به تدریج وی به رؤیایی که ما آن را با فلاش بک می‌بینیم، فرومی‌رود و در ذهن خویش کمک‌ها و راهنمایی‌هایی را که امیرکبیر برای بر تخت نشاندن او انجام داده و روز انتصاب امیرکبیر به صدراعظمی و نیز ازدواج او با خانم عزت‌الدوله (زری خوشکام) تنها خواهر تنی شاه را به خاطر می‌آورد. امّا اندکی بعد مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه (ایرن زازیانس)، با داماد خویش، امیرکبیر، به دشمنی و لجاجت برمی‌خیزد و نزد دخترش عزت‌الدوله (زری خوشکام)، که به دیدار او آمده‌است، از امیر بدگویی و گلایه می‌کند. عزت‌الدوله می‌کوشد اختلافات شوهرش امیرکبیر با مادر خود، مهد علیا را برطرف کند که موفق نمی‌شود. نهایتاً عزت‌الدوله همسرش را در جریان حوادث پشت پرده قرار می‌دهد و امیر را از نقشهٔ شومی که مادرش مهدعلیا، علیه او چیده‌است، آگاه می‌سازد. در این اثنا میرزا آقاخان نوری (جهانگیر فروهر) که به جرم اختلاس به کاشان تبعید شده بود نیز، نقض قانون کرده و بدون رُخصت وارد تهران می‌شود و از ترس واکنش امیر نظام و برای فرار از مجازات بست می‌نشیند.

امّا میرزاتقی خان امیرکبیر برای پایان دادن به بست‌نشینی میرزا آقاخان زنجیرهایی را که او خود را با آن بسته‌است پاره می‌کند. در مقابل میرزا آقاخان نوری نیز با نفوذ به سفره خانهٔ مهدعلیا (مادر شاه) راه تأثیر بر تخت سلطنت را می‌یابد و شروع به توطئه چینی علیه امیرنظام می‌کند. او ضمن تبانی با مهدعلیا، با وی هم پیمان می‌شود تا دشمن مشترک خود، امیرکبیر، را از میان بردارند. توطئه‌ای که سرانجام به نتیجه می‌رسد و ناصرالدین شاه را به برکناری و سپس قتل امیرکبیر وادار می‌سازد. میرزا آقاخان که خود را با همین قبیل اقدامات تا مقام صدراعظمی بالا کشانده‌است، تحت الحمایهٔ سفارت انگلیس به شمار می‌آید و پس از بازگشت قبلهٔ عالم از سفر، با خدعهٔ جهان‌خانم (مهد علیا) که خود را محتضر و رو به موت نشان می‌دهد و بدینسان ترحم شاه را برای میرزا آقاخان جلب می‌کند، مورد عفو ملوکانه قرار می‌گیرد. قسمتهای دیگر سریال به ماجرای قتل امیرکبیر در حمام فین کاشان، موضوع روابط عجیب شاه با ملیجک (پرویز فنی‌زاده)، ماجرای ترور شاه در بارگاه شاه عبدالعظیم بدست میرزا رضا کرمانی (سعید نیک‌پور)، جریان بازپرسی و سین جیم یا استنطاق میرزا رضای کرمانی و… پرداخته‌است....

میرزا آقاخان نوری (جهانگیر فروهر)، که قدم به قدم مهد علیا، مادر شاه (ایرن) را برای تحریک پسرش به خلع ید و برکناری امیرکبیر (ناصر ملک‌مطیعی) و سپس قتل او، هدایت می‌کند، در یکی از دیدارهایش با مهد علیا به وی می‌گوید:
«... لازم نیست تظاهر کنید که راست می‌گویید، کلام راست بی تأثیر است!... اگر شنونده را بیفکنید در بند شک، رهاییش ناممکن است!... ، قبله عالم را در باب امیر نظام دو دل نگه دارید… سفره دلتان را که می‌گشایید، حرفتان را به چاشنی حدس و گمان بیامی‌زید که شنونده برایش، سخن مطبوع باشد… در پرده سخن بگویید!... بگویید امیرکبیر دوستدار سلطان نیست، خواهان سلطنت است!... گریه را هم فراموش نکنید که فایده عمومی دارد!؟: هر قطره‌ای که فرو بریزید، زهری است به کام امیر نظام!.....».
«... می‌خواهند شما را بینند. فردا وقت داده‌اند. شمشیر و حمایل مرحمت کرده‌اند..».


در صحنه‌ای دیگر از این سریال، امیرکبیر در مقابل ناصرالدین شاه، زبان به اعتراض می‌گشاید و می‌گوید:
«... عرضم این است: سفارت انگلیس به میرزا آقاخان ورقه تحت الحمایگی داده. میرزا آقاخان مرد خودفروشی است که باید در تبعید باشد و نقض حکم کرده، به دلخواه خود آمده‌است به تهران. دولت ما به یک آدم خود فروش گفته‌است برود به تبعید و سفارت انگلیس گفته‌است نه!، این جا باشد بهتر است..».
اما شاه در پاسخ امیرنظام می‌گوید:
«... خودتان را برای این مقولات خسته نکنید، بگذارید این خودفروش باشد پیش آن جماعت خودخواه!، از جهت این که کسب دولت از رونق نیفتد، جنس باید جور باشد. ریز و درشت لازم است!.. ، در میان زنان حرم هم اگر زن‌های زشت نباشند، سوگلی جلوه نمی‌کند!..».


اما در عین حال در جای دیگر همین شاه قاجار وقتی وابستگی میرزا آقاخان به انگلیس عیان می‌شود و به قول خودش: «دیگر ریشش در می‌آید!» به وی کنایه می‌زند و میرزا آقاخان را خود انگلیس می‌داند. بدین ترتیب که در پاسخ میرزا آقاخان که گفته‌است: «در این گونه موارد است که کم‌کم حسن نیت دولت انگلیس بر شما روشن می‌شود!»، می‌گوید:
«... برای شما که زیاده از حد روشن شده، جناب سفیر!... نمی‌دانم چرا گاهی شما را با سفیر انگلیس اشتباه می‌کنم. جناب صدراعظم!؟..».

در یک صحنهٔ دیگر، هنگامیکه «علیخان» و سایر عمّال حکومت برای اجرای فرمان شاه و قتل امیرکبیر به حمام فین کاشان رفته‌اند، امیر نظام قبل از اجرای حکم به آنها می‌گوید:
«... مرگ حق است امّا به دست شما بسی مشکل!.. امّا شوق از میان شما رفتن مرگ را آسان می‌کند..».
«... مقدّر است امروز لباس نو بپوشم، امّا اگر می‌توانی درد و غم را هم از تن من بشوی!..».
در فراز دیگری از سریال، میرزا رضای کرمانی در بخشی از بازجویی اش در پاسخ نظم‌الدوله که می‌پرسد: «چه شد به جای کامران میرزا که به تو ظلم کرده بود، ناصرالدین شاه را کشتی و گله‌ای را بی چوپان کردی!؟..». می‌گوید:
«... آخر این گله‌های گوسفند شما، مرتع لازم دارند که چرا کنند تا شیرشان زیاد شود که هم به بچه‌های خود بدهند و هم شما بدوشید!.. ، نه این که متصل تا شیر دارند بدوشید، شیر که ندارند گوشت تنشان را ببرید!. چرا باید یک آدم فقیر، زن منحصر به فرد خود را طلاق بدهد ولی دیگران صد تا صد تا زن بگیرند؟!... نتیجه ظلم همین است که می‌بینید. همه اهل این شهر می‌دانند و جرات نمی‌کنند بگویند و آن‌قدر آدم در دلش می‌ریزد که یکباره دیوانه می‌شود!..».

میرزا رضای کرمانی در جای دیگر نیز، وقتی نظم الدوله برای تحقیر و عصبانی کردنش می‌گوید: «... الان سید (مقصودش سید جمال‌الدین اسدآبادی است) داره به ریش تو می‌خنده!..». جسورانه پاسخ می‌دهد:
«... اگر سید به ریش من می‌خنده، لابد ریش من خنده داره! !..».

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات