دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

زندگی نامه خاوری کاشانی

زندگی نامه خاوری کاشانی

نویسنده: حسن نراقی
ناشر: گوتنبرگ
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 260
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1356 - دوره چاپ :  1

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو

 

مروری بر کتاب

ادبیات مشروطیت

آن کس که شود اسیر وافور        عقل از سر او یقین شو دور
در علم اگر بود فلاطون            ور هست به گنج و مال قارون
در حکمت اگر بود ارسطو                  در قدرت اگر بود هلاکو

سید احمد خاوری کاشانی ملقب به فخرالواعظین و لسان‌الاسلام شاعر و سخنور آزادی‌خواه و ملای مشروطه‌خواه بود. او از اعضای انجمن سری آزادی‌خواهان، از فعالان ضد دیکتاتوری در دوران استبداد صغیر و از روزنامه‌نگاران و دولتمردان عصر مشروطه بود.

خاوری در ۱۳۱۶ قمری به تهران رفته و از جانب مظفرالدین شاه به «فخرالواعظین» و «لسان‌الاسلام» ملقب می‌شود. او در مورد وضعیت کشور در آن دوران می‌نویسد:
مملکت را چون خانه‌ای دیدم که جمعی در اطرافش با بیل و کلنگ بنیانش را خراب کنند و دسته‌ای دیگر از دزدان مشغول بردن ثروت این خانه باشند، و سکنه آن بعضی در خواب راحت و جمعی به عیش و نوش مشغول. و دسته‌ای با هم گرم زدوخورد باشند، و خدای خانه گاهی برای خفتگان ذکر خواب بخواند و گاهی با عیاشان همدست شود و زمانی دزدان را مدد کند و وقتی نزاع کنندگان را تحسین و مخربین را آفرین گوید.»

خاوری مدتی بعد به کاشان بازگشته و در اوج مبارزات مشروطه خواهان دوباره به تهران بر می‌گردد. عضویت در انجمن سری آزادی‌خواهان و همکاری با روزنامه مجلس مهم‌ترین فعالیت‌های او در این دوران است. او پس از افشای اعضای انجمن سری به کاشان تبعید می‌شود.

با انتصاب میرزا باقرخان مکرم‌الدوله به حکومت کاشان او و دیگر آزادی‌خواهان از یک پشتیبان نیرومند برخوردار می‌شوند و حتی در هنگامه جنگ آذربایجان و آشوب اصفهان و قیام سرداران بختیاری و بلوای تهرانیان، وقتی قشون حکومت که در مسیر اصفهان به تهران در کاشان اتراق کرده بود:
مستبدین وقت را غنیمت شمرده، اعدام و افنای قاطبه احرار را عازم گشتند، هر ساعت رنگی تازه ریختند، و هر دم گربه‌ای از نو رقصاندند. افواج دولت را به قتل احرار تحریص و ترغیب نمودند، به‌ویژه آن بنده که برای کشتنم نیرنگ‌ها و حیله‌ها برانگیختند. با این همه دشمن آن حاکم عادل چنان از احرار حراست کرد که گرد به دامان هیچ‌یک ننشست و ذره‌ای از شرف کسی کم نشد. تا چندی بعد که «نور کوکب مشروطه از مشرق ایران طالع و ظلمت استبداد از ساحت مملکت زائل گشت و مفتخواران ذلیل و خوار شدند».

اما پس از آن نیز با تصرف کاشان توسط نایب حسین و اشرار هوادار او خاوری ناگزیر از گریز به تهران می‌شود (چند روز بعد قوای بختیاری شهر را آزاد می‌کنند) و او فعالیت روزنامه‌نگاری و کمک به دولت مشروطه را در پایتخت پی می‌گیرد.

ما شه اقلیم فقر و مسند ما ای تخت         سیخ ما شمشیر ما شیپور ما وافور ما
عیب وافور از چه گوئی چشم بگشا و ببین            نشئهٔ وافور را از دیدهٔ مخمور ما
خاوری رسم وفاداری ز وافورت بجوی                    کو نگردد دور از ما تا کنار گور ما

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات