دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

زندگی اسرارآمیز زنبورها ؛ متن کامل ؛ سلفون

زندگی اسرارآمیز زنبورها

نویسنده: سومانک کید
مترجم: شقایق قندهاری
ناشر: علم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 430
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ : 1

 

مروری بر کتاب 

شخصیت اصلی داستان لی‌لی دختری است که همراه با پدر و دایه‌اش در یک مزرعه‌ی هلو خارج از ناحیه‌ی سیلوان زندگی می‌کند. او در چهار سالگی مادرش را از دست می‌دهد و خود را مقصر مرگ مادر می‌داند و در عین حال با پدرش رابطه‌ی عاطفی خوبی ندارد.

لی‌لی به زنبورها علاقه‌ی خاصی نشان می‌دهد. او دختر ساده‌ای است که شخصیتی افسرده دارد و همیشه احساس می‌کند که هیچ کس او را دوست ندارد. زمانی که روزالین، مادرخوانده ی سیاه پوست لی لی، با سه نفر از نژادپرست ترین افراد در محل زندگی شان درگیر می شود، لی لی تصمیم می گیرد تا خودش و روزالین را از این مهلکه نجات دهد. آن ها به تیبوران در کارولینای جنوبی می گریزند-شهری که دربردارنده ی رازی درباره ی گذشته ی مادر اوست.

لی لی پس از آشنایی با سه خواهر سیاه پوست پرورش دهنده ی زنبور، وارد دنیای شگفت انگیز زنبورهای عسل شده و با تمثالی سیاه پوست از مریم مقدس آشنا می شود. رمان زندگی اسرارآمیز ، رمانی حیرت آور درباره ی قدرت الهی زنان و داستانی است که مادران برای نسل ها به دخترانشان معرفی خواهند کرد. زندگی اسرارآمیز، حکایت زنانی با استعدادهای خارق العاده است که با فقدان های زندگی در نبردند و از همه مهم تر، به دنبال یافتن رهایی و آموختن پذیرش و بخشیدن خود هستند...

بال‌های آن‌ها را می‌دیدم که مثل تکه‌های کروم در تاریکی می‌درخشیدند؛ در سینه‌ام اشتیاق ناشی از حضور آن‌ها را حس می‌کردم. نوع پرواز آن‌ها که برای یافتن گُل نبود و فقط می‌خواستند باد ناشی از بال زدنشان را حس کنند، قلبم را می‌شکافت. در طول روز صدای آن‌ها را می‌شنیدم که در دیوارهای اتاقم تونل می‌زدند: صدایی شبیه به پارازیت رادیویی که از اتاق بغلی می‌آمد و آن‌ها را مجسم می‌کردم که دارند دیوارها را تبدیل به شانه‌های عسل می‌کنند و از آن جا عسل تراوش می‌کند تا من آن را بچشم. سر و کله زنبورها از تابستان ۱۹۶۴ پیدا شد، تابستانی که من چهارده ساله شدم و مسیر زندگی‌ام کاملاً تغییر کرد، منظورم این است که مسیر زندگی‌ام واقعا و به طور کامل تغییر کرد.

حالا که به گذشته نگاه می‌کنم، باید بگویم که زنبورها را برای من فرستاده بودند. می‌خواهم بگویم آن‌ها همان طور که جبرئیل، فرشته الهی، بر مریم پاکدامن نازل شد، بر من آشکار شدند و وقایع چنان رقم خورد که اصلاً انتظار نداشتم. می‌دانم که نباید زندگی کوچکم را با او مقایسه کنم؛ اما باور دارم که این مسئله برای او اهمیت چندانی ندارد؛ بعدا دلیلش را خواهم گفت. فعلاً همین قدر بگویم که با وجود تمام اتفاقات تابستان آن سال، هنوز هم حس خوبی نسبت به زنبورها دارم. اول جولای ۱۹۶۴، توی رختخوابم خوابیده بودم و منتظر بودم زنبورها پیدایشان شود، به چیزی فکر می‌کردم که روزالین درباره ملاقات‌های شبانه با زنبورها گفته بود. او گفته بود: «زنبورها قبل از مرگ جمع می‌شوند.»

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات