دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب

زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب
درحال حاضر موجود نمی باشد

زن از دیدگاه فلسفه سیاسی غرب

نویسنده: سوزان مولیر آکین
مترجم: ن. نوری زاده
ناشر: قصیده سرا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 322
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1383 - دوره چاپ: 1 
 

مروری بر کتاب 

از دیر باز در فلسفه و فرهنگ سیاسی، گرایشی فراگیر در چشم پوشی از حقوق زنان وجود داشته است. به رغم این غفلت عمومی، چند تن از مهم ترین فیلسوفان سیاسی متعارف، به مسئله زن توجه کرده اند که از جمله آنها می توان از افلاطون، ارسطو، ژان ژاک روسو و جا استوارت میل نام برد.
از دیدگاه این فیلسوفان، خانواده نهادی ضروری است و زن به خاطر زنانگی (جنسیت)، باروری، و پرورش کودک، نقش طبیعی را در این نهاد ایفا می کند.
این امر فیلسوفان را مجاب می کند تا به قوانین اخلاقی و مفاهیم حقوقی که تنها مختص زنان است و اختلاف فاحشی با مردان دارد، درست یابند.

بحثها و گفتگوهائی که در گذشته در مورد تفاوتها و تبعیضهائی که نسبت به جنس مونث وجود داشت و نقش زن را به عنوان موجودی درجه دوم، زیر دست، پایین تر از مرد، معرفی میکرد تحت عنوان "طبیعی بودن" موضوع مطرح میشد و هنوز در بسیاری از موارد، این بحثها بر همان روال گذشته ادامه دارد. این افراد به جای از بین بردن امتیازات ناعادلانه در بهره برداری از زنان که بوسیله نهادهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی انجام میگرد، به اعمال و رفتار خود که به زعم آنها غیرقابل خطا است، ادامه میدهند و بطور مستقیم صفاتی را چون انفعالی، وابسته، ساده، غیرمنطقی، احساساتی و شیردهی را در مورد زنان بکار میبرند و ادعا میکنند که این صفات را "طبیعت" به زنان اعطا کرده است.

فلسفه ارسطو در اهداف و شیوه سخن به طور قابل ملاحظه ای با فلسفه افلاطون تفاوت دارد. ارسطو، صاحب نظر و متفکری انتزاعی است و به همین دلیل در قطبی کاملا مخالف با افلاطون قرار میگیرد. به دیگر سخن، افلاطون در سراسر گفتگوهای انتقادی خود که معمولا پیرامون مسائل و مشخصه های مقدس و ممنوعه ـ taboo ـ بودند و جزء رسم ها و آیین های دنیای آن روز قرار میگرفتند، بحث و مجادله میکند و از عقایدش بی مهابا و به طور رادیکال دفاع مینماید. اما ارسطو به معرفتهایی که در آن زمان به طور اکتسابی در بین مردم رواج بود، میپرداخت و سعی میکرد که به شناخت پدیده ها و علت چرایی آنها از طریق معرفت تجربی، دسترسی یابد. احتمالا هیچ فیلسوفی حتی هگل که کارهایش را میتوان به عنوان بهترین نمونه از بحثهای فلسفی دانست، وجود ندارد که درباره فلسفه به این نتیجه و تعریف رسیده باشد که: "فلسفه آرایی است که در ظرف و جغرافیای زمان خودش نمایان و درک میشود.

ژان ژاک روسو یکی از آن افراد است. تجلیل و ستایش از "طبیعت" سراسر فلسفه او را فرگرفته است. او کسی است که بجای بحث و گفتگو برای بیان نظر خود از روش معیاری جدید (archetypal modern) و نمونه برداری و شبیه سازی از یک طرح اولیه، استفاده میکرد و بدینوسیله ما را برآن داشته که روش او را به دقت مورد بررسی قرار دهیم و معلوم گردانیم که چرا و چگونه این روش را بکار می برد.

قسمت اساسی آثار و نوشته های روسو، بطور کلی، اختصاص به خداگونه ساختن و الوهیت دادنdeification) ) به "طبیعت" است و نقشی که آن در ساختار نوع انسان و روش زندگی او ایفا میکند. روسو به تمدن باور نداشت و به انتقاد مخرب و شدید خود نسبت به آن می پرداخت. این در حالی بود که معاصران او سعی میکردند که از تمدن بمثابه قوانین پیشرفت بشری، صراحتا تمجید و تعریف کنند.

 ژان ژاک روسو، عنوانی را که در گفتمان (Discourse) خود نسبت به منشاء و اساس نابرابری انسانها، انتخاب کرده است، از گفته ارسطو مبنی بر "برای اینکه دریابیم که چه چیزی طبیعی است، بهتر است که چیزهائی را بررسی کنیم که در حال طبیعی هستند، نه نمونه هایی را که از حالت طبیعی بیرون شده و فاسد گشته اند"، اقتباس کرده است.

یکی از اصول بنیادین روسو که در میان بیشتر نوشته های او دیده میشود تکیه بر این موضوع است که "طبیعت هرگز اشتباه نمیکند". برای مثال، او روش آموزش و پرورشی که بدقت برای "امیل"  Emile طراحی کرده است به آن دلیل بود که میخواست از امیل در دنیای فسادآمیز، یک انسان تربیت نماید. این روش در مورد "سوفی"  Sophieهمسر انتخابی "امیل" نیز که روسو سعی داشت او را بمثابه یک "زن طبیعی" تربیت کند، صادق است. او برای اعتلای شان و موقعیت "سوفی" به عنوان یک زن ایده آل، به او پند و اندرز میدهد که: " اساسی ترین وظیفه ما آنست که مطابق آنچه که طبیعت خواسته، عمل نمائیم زیرا ما همواره به آنچه که انسانها آنرا قوانین (تمدن) مینامند، متمایل میشویم." 
 نکته ای که باید به آن توجه نمود، این است که روش آموزش و پرورشی را که روسو برای تربیت سوفی بکار میبرد، بطور کلی تفاوت فاحش و فرقی اساسی با روشی که او برای تربیت "امیل" بکار میگیرد، دارد. برای بررسی آراء و افکار روسو، ضرورت دارد که دلایل این دو نوع روش و کاربرد متفاوت را دریابیم و تفاوت "مرد طبیعی" و "زن طبیعی" و ابزارهائی که او برای بیان آنها بکار برده است را بررسی کنیم....

...وجود زن علیرغم ناتوانی گسترده اش، برای تولید مثل در جهت ارضای خاطر مرد ضرورت دارد. ارسطو این ضرورت را به عنوان وظیفه ای که طبیعت به عهده زن گذاشته است، بیان میدارد. زیرا اگر تولید مثل نبود، این "خلقت ناقص طبیعت" (زن) هرگز وجودش احتیاج نبود. حال که طبیعت چنین امری را ضرورت دانسته، وظایف امور را نیز از ابتدا تعیین کرده است، مثلا "مرد مال را به دست میآورد (فعالیت در امور اجتماعی) و زن آن را نگاه میدارد و میاندوزد (خانه داری)." 
 خانه داری ضرورتی است که برای زندگی روزانه انجام میگیرد، زیرا بنابر باور ارسطو، عده بسیاری موظف هستند که لوازم زندگی و اسباب راحتی را برای عده کمی که به "کارهای واقعی انسان" میپردازند، مهیا کنند. به عبارت دیگر، طبقات مختلف مردم به طور اعم و زنان به  طور اخص، وظیفه دارند که با کارهای جسمانی خود، لوازم مناسب زندگی را برای علما و نخبگان که سکان هدایت و رهبری جامعه را در دست دارند، فراهم نمایند. این نظریه ارسطو را واداشت که تقسیم کار بین زن و مرد را در مطابقت با آنچه که "طبیعی" است، ارائه دهد.

 

 

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات