دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

روزهای کاتالونیا ؛ متن کامل

روزهای کاتالونیا

نویسنده: میرجلال الدین کزازی
ناشر: واژه آرا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 410
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1378 - دوره چاپ : 1

کمیاب - کیفیت : نو ؛ لبه عطف سائیدگی مختصری دارد

 

مروری بر کتاب

 این کتاب حاوی یادداشت هایی است شکل گرفته از زندگی روزانه که نویسنده آن را روزنگار نامیده است. او در روزنگارهای خود از دیده ها، شنیده ها، تجربیات و افکارش سخن رانده و دو سال و دو ماه از زندگی خود را به آن اختصاص داده و تنها از روزها و حوادثی سخن گفته که بازگفتنی بوده اند و همگی در عالم واقعیت رخ داده اند، بنابراین ممکن است نویسنده جایی مسئله ای را بسط داده باشد اما هرگز چیزی خیالی را نگارش نکرده است.

...امروز، بامدادان، بانو و فرزندان با ایبریا به مادرید پرواز کردند؛ تا از آنجا با هما به ایران رهسپار شوند و مرا با اندوه جانگزای دوری و آرزوی تب آلوده و تاب ربای دیدار دوباره شان تنها نهادند. امروز روز بارسلون است و بارسلونیان آن را جشن می گیرند و به شادمانی و شادخواری می گذرانند.

این روز از آن روی روز بارسلون پنداشته می شود که زادروز مرسده، یکی از زنان سپند در آیین ترسایی است و او را فرشته نگاهبان شهر می انگارند. این هنجار و آیینی است که از یونان باستان به یادگار مانده است. در یونان کهن، هرکدام از خدایان المپ را نگهبان شهری می دانستند و آن شهر را بدو باز می خواندند؛ نمونه را، آتن، پایتخت باستانی یونان، نام خود را از آتنا دختر زئوس ستانده است که او را نگاهبان این شهر می شمرده اند.

همین آتنا یا پالاس که در آیین رومی مینرو نام گرفته است و بغدخت دانایی است و از سر زئوس برآمده و زاده شده است، نگاهبان تروا نیز پنداشته می شده است. اولیس، سردار رنگ آمیز و نیرنگ بازی یونانی، از همین باور برای گشودن دروازه های تروا به روی جنگ آوران یونان بهره جست. او فرمود تا اسبی سترگ از چوب ساختند. سپس، آوازه در افکند که آن اسب را پالاس آتنا به ترواییان ارمغان کرده است. ترواییان ساده دل و خوش باور، فریفته آوازه افکنی های اولیس، اسب چوبین را که شکم برآمده اش آکنده از سپاهیان یونانی بود به درون شهر خویش بردند.

شب هنگام، سپاهیان نهفته در شکم اسب از آن به درآمدند و دروازه های تروا را بر سپاه یونان که ارمغانی جز آتش و خون برای ترواییان نداشت، برگشودند. چنین بود که از تروا، آن شهر بی مانند که در زیبایی و آبادانی و شکوه بدان دستان می زدند، جز پشته ای خاکستر سرد برجای نماند.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات