- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 29554 - 12/4
- وزن: 2.00kg
- UPC: 65
دیوان حکیم شرفالدین حسن شفائی اصفهانی
نویسنده: شرفالدین حسن شفائی اصفهانی - لطفعلی بنان
ناشر: وزارت ارشاد
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 855
اندازه کتاب: وزیری گالینگور - سال انتشار: 1362 - دوره چاپ: 1
کمیاب یا دست دوم - کیفیت : درحد نو
از عالمان و پزشکان مشهور مان خود در اصفهان بود و نزد خاص و عام و نیز در دستگاه حکومت حرمت بسیار داشت. وی پزشکی را از پدر خویش و برادر حکیم نصیرا گرفت و بر مسجد جامع اصفهان پزشک خانه داشت. در شعر نیز طبعش در کمال استغنا بود و در هیچ زمانی شاعری به آن اعتبار و غنای طبع نبود.وی به جزء پزشکی حکمت نظری را هم فرا گرفت. معاصر محمدباقر داماد و تقیالدین اوحدی بود. توانائی او در هجو زبانزد همهٔ معاصران او بود.
"کلیات" آثار شفائی در حدود پانزده هزار بیت است شامل : قصیده ، غزل ، ترکیب ، ترجیع ، قزعه ، رباعی ، شعر آشوب و چهار مثنوی شامل: "دیدهٔ بیدار" ، "مهر و محبت" ، "نمکدان حقیقت" ، "مجمعالبحرین" دارد. "دیوان" غزلهای او را در حدود پنجهزار بیت میداند.
امشـب بـه ره او اَرنــی گـو رفتم
لبیـک زنــان به کعبهی او رفتم
بــی مِنَّتِ پـا و سر بدان کو رفتم
چـون سایه، تمام ره، به پهلو رفتم
یکی از چهرههای درخشان در میان طبیبان شاعر صفوی که متأسفانه چهره واقعی او، از پس چند قرن همچنان ناشناخته مانده است، حکیم شفائی اصفهانی است. دانشمند بزرگ عصر صفویه میرزا محمّد باقر داماد دربارهی او فرموده است : «شاعری فضیلتِ حکیم شفائی را پوشیده و شعرش را هجا پنهان ساخته است»
این شیرین سخنی و بذله گویی و حاضرجوابی شفائی معروف خاص و عام بوده است.مؤلف میخانه مینویسد: «فیالواقع که در هزّالی از سوزنی و انوری گرو برده، اگر این دو هزّال زنده میبودند، غاشیه کشی وی نمیتوانستند کرد» و بعد دو رباعی برای تصدیق قول او از او ذکر میکند که یکی را که دربارهی پسر رمّالی بوده، هر دو مصحّح تذکرهی میخانه یعنی پروفسور محمّد شفیع و استاد احمد گلچین معانی از غایت زشتی آنرا نقل نکردهاند. در واقع شمشیر زبان هجو و هزل شفائی چنان تند و تیز بوده است که به نوشتهی صاحب عرفات: «از تاب شمشیر مهاجات .. او اکثر شعرای عراق و غیره بر خود میلرزیدهاند».
تقی الدّین اوحدی، مؤلف عرفات که دوست و هم صحبت شفائی بوده، مینویسد: «قائل این مقال در بدایت حال از شوخی طبیعت و اقتضای سن و زمان، اگر چه اهاجی رکیکه به جهت وی گفته، اما وی با همهی آتش فطرتی، بزرگی نموده، و بر روی عظمت خویش نیاوردهاند و در برابر هجوی نگفتهاند، اگر نه هیچکس نیست که از تیغ زبان او زخمی نداشته باشد». برای اینکه نمونهای از هزلیات او بدست داده باشیم تا بدانید زبان تند شفائی چه بر سر هم عصران او میآورده است، داستان او را با ذوقی اردستانی ذکر میکنم. ذوقی مردی کاسب و گیوه کش بوده و بسیار زشت و بدمنظر بود و بینی بزرگ و بدترکیبی داشت و این بیت مشهور از اوست:
نه شکوفهای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت مرا
...حکیم شفائی طبق نوشتهی عرفات قریب صد رباعی در هجو بینی او سروده که یکی از آنها را مؤلف میخانه به شرح زیر یاد کرده است:
ذوقــی! ریشــت بــه پشــم شاشـی مانــد
شعــرت بــه نمـد ز بــد قمـاشـی مانــد
بـینیـت بـــه سنـگ ســر تــراشــی مانــد
عینـک چـو نهـی به کـ… کـاشـی مانــد
حتی بیماران این پزشک شوخ و شیرین زبان نیز از هجو وی در امان نماندهاند. یکی از بیماران شفائی پول دارو و درمان حکیم را نداده است، ببینید به او چه میگوید:
گـر ســام نـریمانــی و گـر رستــم گُــرد
جُــلّاب مــرا بـــه مـفت نـتوانــی بـــرد
یــا قیمـت آنچــه خوردهای بایــد داد
یا در عوض آنچـه ریده ای باید خــورد