دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

خوشا شیراز

خوشا شیراز

به کوشش: ابراهیم صهبا
ناشر: مولف
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 225
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1357 - دوره چاپ: 2

کمیاب - کیفیت : درحد نو _ نو ؛ نوشته تقدیمی دارد

 

مروری بر کتاب

مصور - تمام گلاسه 

بمنا‌سبت‌ چها‌ردهمین‌ کنگره‌ لاینز ایران‌ در شیراز

ابراهیم صهبا متخلص به صهبا (1377- 1291) روزنامه‌نگار و شاعر فرزند مهدی خان که یکی از مالکین منطقه مه‌ولات تربت حیدریه بود. «دفتر صهبا»، «ساغر صهبا»، «خوشا شیراز»، «از خاک تا افلاک و از افلاک تا خاک» از جمله آثار ابراهیم صهبا است.

این دفتر با عنوان «خوشا شیراز» شامل اشعار و مطالبی است از شاعران و نویسندگان بزرگ ایران که اغلب در طی سخنرانی‌ها در کنگره‌ها و باشگاه‌های مختلف لاینز قرائت شده و همچنین غزل‌ها و چکامه‌هایی که درباره شیراز و تخت جمشید سروده شده و به مناسبت تشکیل کنگره لاینز شیراز در این کتاب گردآوری شده است.

یارت شوم ، یارت شوم، هرچند آزارم کنی
نازت کشم ، نازت کشم ، گر در جهان خوارم کنی
بر من پسندی گر ستم ، دل را نسازم غرق غم
باشد شفابخش دلم ، کز عشق بیمارم کنی
گر رانی ام از کوی خود،وز باز خوانی سوی خود
با قهر و قهرت خوشدلم،هر عشوه در کارم کنی
من طایر پر بسته ام در کنج غم بنشسته ام
من کی قفس بشکسته ام تا خود گرفتارم کنی
من عاشقی دلداده ام ،بهر بلا آماده ام
یار من دلداده شو تا با بلا یارم کنی
ما را چو کردی امتحان ، ناچار گردی مهربان
رحم،آخر ای آرام جان بر  این دل زارم کنی
گر حال دشنامم دهی، روز دگر جانم دهی
کامم دهی کامم دهی ،الطاف بسیارم کنی
شمع شب افروزم شوی ، غمخوار و دلسوزم شوی
هر روز و شب  ،آفرین ، بر طبع سرشارم کنی

***

ای قدمت تاریخ، تو را همره و آغاز
اقلیم بلند اختر ِشعر و ادب و راز!
گسترده به دامان چمن، بید و صنوبر
سر بر زده سرو تو به گردون، زسر ناز
آوازه‌ی تو شهره‌ی سرتاسر عالم
خنیا گر افسانه سرا، موطن ممتاز
ای شعر تو را ورد زبان عالِم و عامی
صدلشکر احساس، تو را حامی و سرباز
دامان تو معراج ادیبانه‌ی حافظ
تا عرش غزل، کرده خداوندی و اعجاز
خفته ست بدامان پر از مهر تو سعدی
بر درگه تو، خواجوی ِ کرمان ِغزل باز!
ای شهر سخن پرور ِمن دیر بمانی
همواره چو بستان و گلستان ِسرافراز
گیرا تر از این خاک نبودست و نباشد
ای هستی من! شهر غزل پرور شیراز!

***

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
گو تو بازآی که گر خون منت درخوردست
پیشت آیم چو کبوتر که به پرواز آید
نام و ننگ و دل و دین گو برود این مقدار
چیست تا در نظر عاشق جانباز آید
آن خود این سنگ به جان می‌طلبیدم همه عمر
کاین قفس بشکند و مرغ به پرواز آید
اگر این داغ جگرسوز که بر جان منست
بر دل کوه نهی سنگ به آواز آید
من همان روز که روی تو بدیدم گفتم
هیچ شک نیست که از روی چنین ناز آید
هر چه در صورت عقل آید و در وهم و قیاس
آن که محبوب منست از همه ممتاز آید
گر تو بازآیی و بر ناظر سعدی بروی
هیچ غم نیست که منظور به اعزاز آید

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات