دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

خانه ارواح ؛ متن کامل

خانه ارواح ؛ متن کامل
خانه ارواح ؛ متن کامل
درحال حاضر موجود نمی باشد
خانه ارواح ؛ متن کامل
خانه ارواح ؛ متن کامل

خانه ارواح

نویسنده: ایزابل آلنده
مترجم: حشمت کامرانی
ناشر: قطره
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 662
اندازه کتاب: رقعی گالینگور روکشدار - سال انتشار: 1381 - دوره چاپ: 4

کمیاب  - کیفیت :  

 

مروری بر کتاب

نانا هم چنان برجای ایستاده بود و دست های چلیپا شده اش شالش را بر سینه نگه داشته بود. سورو به نیمکت اشاره کرد و نانا شرمگنانه جلو آمد و کنارش نشست. از زمانی که نانا در خانه سورو زیسته بود، این اولین بار بود که این همه به اربابش نزدیک می شد. سورو برای خود و او دو لیوان باده ریخت و جام خویش را لاجرعه سر کشید. سر را میان دو دست گرفت، موهایش را چنگ می زد و با دندان های به هم فشرده دعایی غریب را زمزمه می کرد.

نانا که شق ورق بر لبه نیمکت نشسته بود، وقتی گریه وی را دید راحت نشست، و دست زمخت و پر ترکش را دراز کرد، و با همان لطفی که بچه های وی را در طول بیست سال گذشته تر و خشک کرده بود، با یک حرکت خود به خودی موهای سورو را مرتب کرد. سورو سر برداشت و وقتی به این چهره جوان نما و استخوان های گونه سرخ پوستی و گیسوی گره شده و دامان پهناورش نگریست که همه زاد و رودش روی آن آروغ زده، جنبیده و به خواب رفته اند، احساس کرد این زن که به اندازه خود زمین گرم و بخشایشگر است می تواند او را تسلی دهد.

پیشانی اش را بر دامن او نهاد و بوی خوش پیش بند آهاردارش را بویید و چون پسرکی به هق هق افتاد و همه اشک هایی را که در مقام یک مرد در طول زندگی اش نگه داشته بود، سرازیر کرد. نانا پشت وی را خاراند و آرام تپ تپ به پشتش زد و با زبانی که بچه های کوچک را می خواباند با او حرف زد و ترانه ای روستایی برایش خواند تا آرام شد. هم چنان در کنار هم نشسته بودند و باده می نوشیدند و گه گاه که روزهای خوشی را به یاد می آوردند می گریستند، روزهای خوشی که رزا درون باغ می دوید و پروانه ها را از زیبایی اش، که تنها از ژرفای دریا می توانست مایه گرفته باشد، می ترساند.

دکتر کوئواس و دستیارش در آشپزخانه آلات و ادوات خوفناک و کوزه های بدبو را آماده کردند، پیش بندهای لاستیکی پوشیدند و آستین های شان را بالا زدند و پنهانی ترین قسمت های بدن رزا را زیرورو کردند، تا آن که بدون کم ترین تردیدی ثابت کردند که دختر مقدار زیادی مرگ موش خورده است. دکتر ضمن شستن دست هایش در ظرف شویی چنین نتیجه گیری کرد:
ـ قرار بوده زهر را سورو بخورد.

آن شب فکر می کردم که دیگر هیچ نیرویی برای دوباره عاشق شدن ندارم و هرگز لب به خنده نخواهم گشود و دنبال هیچ سودایی نخواهم رفت اما هرگز خیلی زیاد است . این را در زندگی طولانی ام بارها آموخته ام . باراباس از دریا پیش ما آمد؛ این را کلارای کوچک با خط ظریف و زیبایش نوشت.

کلارا عادت داشت مطالب مهم را یادداشت کند و بعدها هم که لال شد تمام جزئیات را می نوشت و هرگز گمان نمی کرد پنجاه سال بعد من برای بازسازی گذشته و غلبه بر وحشت های خودم از آنها استفاده کنم.باراباس در یک روز پنجشنبه مقدس رسید. آن را در قفسی محقر انداخته بودند و سر تا پا غرق در نجاست و ادارار خود بود و نگاه سرگشته یک زندانی درمانده و کاملاً بی پناه را داشت....

کتاب بیانگر سرنوشت سه نسل از یک خانواده و عادات عجیب و غریب اونهاست . عشق ، نفرت ، ازدواج ، انتقام و .... همه اتفاقات زندگی اعضای مختلف خاندان را تصویر می کنه فرد اخر این خانواده زندگی همه این عزیزانی که فوت کرده اند اما روحشان در خانه وجود دارد را می نگارد تا برای همیشه ریشه های خود را حفظ کند...

نویسنده در نوشتن این داستان از خاطرات خود و خاندانش بهره فراوان برده است. چنانچه قبل یا بعد از خواندن این کتاب به زندگینامه این نویسنده مراجعه کنید این موضوع مشخص‌تر خواهد شد. ایزابل نویسنده پرکار و خوش‌اقبالی است، آثار او به 35 زبان ترجمه و بیش از 60 میلیون نسخه از آن‌ها در سراسر دنیا به فروش رفته است. از این نویسنده دو کتاب در لیست 1001 کتابی که قبل از مرگ می‌بایست خواند حضور دارد که یکی از آنها همین کتاب است.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات