دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

حسرت عشق

حسرت عشق

نویسنده: مرضیه رحمانی پور
ناشر: غزلسرا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 480
اندازه کتاب: رقعی سلفون - سال انتشار: 1388 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

چشم که گشودم خورشید غروب کرده بود و شب بساط مخملی اش را بر پهنای پیکر آسمان گشوده بود.
نگاهم از آسمان بر روی ساعت دیواری افتاد.از روی تخت پایین آمدم و در حال مرتب کردنش به خود گفتم.”چقدر خوابیدم! الان دوباره صدای مادر در می آید.”
از اتاق که بیرون آمدم صدای آروم و مودب فرهاد مرا بر جای خود نگه داشت.
_سلام خاله مهسا!
خم شدم و او را بغل کردم .به گونه اش بوسه ا زدم و گفتم:
_سلام به روی ماهت خاله جون.
برای کمک به مادر وارد آشپز خانه شدم.نرگس با دیدنم لبخندی زد و گونه ام را بوسید و گفت:
_سلام حالت چطوره؟
مادر به جای من جواب داد:
_می خواستی چطور باشه مادر؟!کاش مهسا هم مثل تو ذره ای عقل داشت.این طور حداقل من و پدرت اینقدر عذاب نمیکشیدیم.
_چطور مگه؟باز خواستگار جدیدی پیدا شده؟
_پیدا شده…؟الان چند ماهه که آقای کمالی منتظر جواب خانم نشسته.
سعی کردم خشم درونم را کنترل کنم:
_کی بهش گفته منتظر من بشینه؟من اگه اونو دوست داشتم یا احساس میکردم که میتونم در آینده دوستش داشته باشم همون دفعه اول بهش جواب مثبت میدادم.ولی مثل اینکه این آقا اصلا حرف حالیش نمیشه!
_حالیش نمیشه چیه؟این چه طرز حرف زدنه؟
_چطور دیگه باید صحبت کنم؟بابا به چه زبونی بگم…من از این آقا خوشم ن…می…یاد!
آشپز خانه را ترک کردم و دوباره به اتاق برگشتم.چند لحظه بعد نرگس پشت سرم وارد شد و کنارم نشست.
_مگه این آقای کمالی چه ایرادی داره که بهش جواب مثبت نمیدی؟تا اون جا که من شنیدم داره برای دکترا درس میخونه پسر خوش تیپ و خوش چهره ایه به اندازه ی خودش هم که ثروت داره…
_پسر…مثل اینکه فراموش کردی آقای کمالی برای دومین باره که میخواد ازدواج کنه.
_خب اینکه دلیل نمیشه.بیچاره زن اولش سر زایمان فوت کرد.یعنی به نظر تو دیگه حق زندگی نداره؟
_چرا داره ولی نه با منی که ده سال ازش کوچیک ترم.و دل به کسی نسپردم.تو خودت بهتر از هر کسی میدونی که عشق برای من توی زندگی چقدر مهمه.

من نمیخوام عشق دوم کسی باشم.از این گذشته…به ثروت این آقا هم شک دارم.یه جوون به سن و سال اون که در حال تحصیله و به قول خودش هیچ کس و کاری رو نداره از کجا میتونه این همه ثروت داشته باشه؟

_تو که غیر از آقای کمالی خواستگارای زیادی داری.همین پسر خاله صدف.چرا به اون جواب نمیدی؟
_تورو خدا اسم بهرام رو نیار اون که اگه صبح به صبح از پدرش پول تو جیبی نگیره هیچه.

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.
برچسب ها: کتاب حسرت عشق

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات