دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

ترحم ؛ متن کامل

ترحم

نویسنده: رشات نور گونتکین
مترجم: اعظم علیمرادی
ناشر: رسپینا
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 172
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ: 1

 

مروری بر کتاب

موضوع کتاب ، فضاها و شخصیت ها ، حتی اسامی آن ها چنان برای خواننده ایرانی آشناست که گویی زهرا خانم در همسایگی ما زندگی می کند .آنچه درقالب داستان پیش می رود یکی از مهمترین درگیری های زندگی امروز ماست :
سوء تفاهم ، درک و شناخت نادرست از آدم ها و مسائل پیرامون خود و در نهایت داوری کردن :
آن هم یکسویه .

ماجرای کتاب پیش رو پیرامون معلم جوان و موفقی به نام زهرا خانوم روایت می شود، زنی که به دلیل شخصیت متفاوت و کوشش و اراده ی بسیارش در کار، همه اهالی، مدرسه ای را که او در آن فعالیت می کند به عنوان مدرسه زهرا خانوم می شناسند. او بسیار سختکوش، حساس در تربیت دانش آموزان، وظیفه شناس و علاقه مند به زمینه ای است که در آن فعالیت می کند با این وجود گویا چیزی در او کم است، نقصی به نام نبود ترحم. همیشه هر چیزی که به ظاهر بی عیب و نقص به نظر می رسد کمی شک برانگیز است و شاید چنین چیز مشکوکی درباره ی زهرا خانوم هم وجود داشته باشد، و شاید خبر بیماری پیرمردی که نیاز به کمک دارد اما زهرا خانوم می گوید که با او هیچ نسبتی ندارد، زوایای پنهان زندگی و شخصیت او را آشکار سازد.

در محله ی شما سرمربی ای به نام زهرا خانم است ، نام مدرسه را جایی نوشته بودم ، اما حالا نام آن را به هیچ وجه به یاد نمی آورم .
آقای وکیل کلانتر در حالی که کیف پول و جیب هایش را می گشت ، مدیر سازمان مدارس دولتی با خنده گفت :
زحمت نکشید زهرا خانم از چهره های سرشناس آبادی ماست .
یکی از دوستانم از من خواست برای این خانم از شما ده پانزده روزی مرخصی بگیر.
در استانبول پدر پیر و علیلی دارد که این روزها به سختی بیمار شده و زندگیش در خطر است ...

امروز دیپلمم را گرفتم. چه سعادتی! قاطی آدم های درست و حسابی می شوم. به زودی من را به ماموریت خوبی خواهند فرستاد. برای این کار، قول مساعد و حتمی گرفتم. خداحافظ ای شب های پر از بدبختی و فقر و بی خوابی و گرسنگی! حتی یک بار از رو به روی اتاق مجردی پر از بدبختی در محله ی وزیر خان نخواهم گذشت. از میان کسانی که با من دیپلم گرفته بودند، بعضی از دوستانم دچار تردید بودند. می گفتند: «آیا به اندازه ی کافی خوشبخت خواهیم بود؟ آیا خواهیم توانست به آرزوها و خواسته هایمان برسیم؟»

می ترسیدند. فکر می کردند… من با فکر کسی کاری ندارم. من خوشبین هستم. جوان هستم، پرتلاش هستم. صحت جسمانی دارم. زیاد به دورها فکر نمی کنم. طبیعتی انعطاف پذیر دارم. وسواسی، عصبی و خشن نیستم. هدفم این است که کارمندی با شرف و پرتلاش باشم و آشیانه ای کوچک و تمیز برای خود دست و پا کنم. می توانم روزی دوازده ساعت بدون وقفه کار کنم. بله برای کار کردن هیچ محدودیتی نمی شناسم. آیا ممکن است همچو جوانی خوشبخت نشود؟

با این همه اگر بگویم همه ی این سعادت آرامم می کند، دروغ گفته ام. درد پنهانی در دلم هست. به مادرم فکر می کنم. بیچاره زن! آن قدر عجله برای چه بود؟ نمی توانست چند سال بیشتر تحمل کند؟ چه می شد اگر امروز سالم بود و موفقیت های پسرش را با چشم خود می دید؟

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات