- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 149114 - 59/3
- وزن: 0.40kg
تافته جدا بافته
نویسنده: خسرو شاهانی
ناشر: تهران
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 230
اندازه کتاب: وزیری - سال انتشار: 1368 - دوره چاپ: 1
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
مصور
اشعار طنز
خسرو شاهانی ، یکی از بزرگترین نویسندگان طنز ِ انتقادی تاریخ مطبوعات ایران است که نزدیک به پنجاه سال به طنز نویسی ، پرداخته است و با نوک تیز قلم ، به زشتی ها تاخته است تا شاید اندکی از زشتی ها را کم کند .او به شکلی موثر و شدید در برابر مسایل روز ، واکنش نشان داده و با صداقت فوق العاده ای ، دست به بازسازی محیطی می زند که پرسوناژهایش در آن ، زندگی و عمل می کنند ، او جنبه های روانشناسانه یِ رفتار آنها را برملا می کند . طنین هجوآمیز آثار وی با لحن ِ خوددار ، اما با تفسیرهای تلخ و نیشدار نویسنده ، تشدید می شود .
نام خسرو،نام فامیل شاهانی شرق،قد 162 سانتیمتر،وزن 62 کیلوگرم با استخوان!،نام پدر علی اصغر(مرحوم)،نام مادر علویه بیگم(مرحومه)،علامت مشخصه اثر سالک روی گونهء چپ،متأهل،دارای سبیل،در دهم دی 1308 شمسی مطابق اول ژانویهء 1929 میلادی در نیشابور متولد شدم و اینکه میبینید مردم مختلف جهان و کشورهای اروپائی و دنیای مسیحیت شب اول ژانویه را جشن میگیرند،قسمت اعظمش بخاطر تولد بنده شده است.
کار رسمی مطبوعاتیام را از اول سال 1334 شمسی با روزنامهء خراسان چاپ مشهد شروع کردم.در سال 1338 شمسی بدعوت رادیو ایران مطالبی برای رادیو تهیه میکردم و از جمله روزهای یکشنبه هرهفته برنامهء«گفتنیها»را و در سالهای 1351 تا 1355 شمسی برنامهای زیر عنوان«سیر و سفر مینوشتم».
برنامهء«گفتنیها»که کلیهء نقشهای داستانهای آن به آهنگ کلام و لهجههای مختلف با هنرمندی خاص«کمال الدین مستجاب الدعوه»اجراء میشد،طرفداران فراوانی داشت و مخلص نیز از شیفتگان آن برنامه بودم و از همان سالها با نام خسرو شاهانی آشنا شدم و ارادتی قلبی نسبت به جناب ایشان در خود احساس نمودم.بعدها که به مجلات هفتگی«سپید و سیاه»و«خواندنیها»الفت گرفتم،با نوشتههای پر از کنایهء این نویسندهء پرآوازه مأنوس گردیدم.مقالات خسرو شاهانی تحت عنوان«در کارگاه نمدمالی»بعقیدهء اینجانب شاید بیش از هر مقالهای در مجلهء خواندنیها،طرفدار داشت.
به روی خنجر عریان دویدن
دُومن فولاد با دندان جویدن
به روی شیشه بشکسته تیز
به سینه خفتن و دایم خزیدن
چو رگبار بهاری فحش و یاوه
ز جاهل های هر برزن شنیدن
به پشت خویش کوه بیستون را
ز کرمانشاه تا مشهد کشیدن
به قعر چاه ژرفی پر ز شمشیر
همه روزه سحرگاهان پریدن
میان آتش سوزان دوزخ
بدون «دغدغه» عمری لمیدن!
ندانسته شنا از فرط اجبار
به کام موج دریاها جهیدن
میان شیر و ببر و یوز خون خوار
چو آهوی زبان بسته چریدن
زنی دیوانه و بدخو گرفتن
بلای زندگی بر جان خریدن
پیاده رفتن از ایران به تونس
به چشم خویش مرگ خویش دیدن
میان «مرسدس بنز» فلان تور
ز گرما مثل آن «گرمک» لهیدن
گواراتر بود در نزد «خسرو»
که حرف زور از ناکس شنیدن