دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

بالا رودیها و پایین رودیها

بالا رودیها و پایین رودیها
درحال حاضر موجود نمی باشد

بالا رودیها و پایین رودیها

نویسنده: خسرو شاهانی
ناشر: پرستو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 291
اندازه کتاب: جیبی لب برگشته - سال انتشار: 1351 - دوره چاپ : 1

کمیاب - کیفیت : عالی ~ درحد نو
 

مروری بر کتاب

هفده داستان طنز

خسرو شاهانی طنزنویس، داستان‌نویس و خبرنگاری بود که با نشریاتی همچون توفیق، فکاهیون، گل آقا و ... همکاری داشت و آثارش در آن نشریات به چاپ می‌رسید. از شاهانی تاکنون بیش از نوزده مجموعه طنز چاپ شده است.ادبیات داستانی نوین ما، با تاثیرپذیری از غرب پی ریزی شد و همین امروز، با آثار متعدد ترجمه شده ادامه یافت که زمینه های طنز در آنها کم نیستند؛ آثاری که می تواند ذهن نویسندگان ما را تحت تاثیر قرار دهد و برای خلق آثارجدید الهام بخش باشد و زاویه دید آنان را وسیع تر کند،...

...آن سالها خانهٔ ما در یک محلهٔ پرت و دور افتاده بود و از مزایایی که سایر محله ها مثل آب و برقی و آسفالت و این جور چیزها برخوردار بودند سهمی نبرده بود، چون از شهرهای جدید و نوساز به حساب می آمد که قرار بود بعد‌ها شهری مدرن و مجهز به تمام وسایل زندگی بشود. البته موقعی که فروشندگان زمین و شرکتهای خانه سازی زمین‌های این منطقه را به اهالی فروخته بودند با آب و برق و آسفالت و تلفن بود منتهی بعد معلوم شد که کمی صبر لازم دارد. تعدادی خانه در این زمین‌ها ساخته شده بود که در بعضی از آنها خود صاحبخانه‌ها زندگی می‌کردند و بقیه را اجاره داده بودند. آنچه برای ما جنبهٔ حیاتی داشت و واجب تر از سایر مایحتاج زندگی بود آب بود چون بی تلفن می‌شد زندگی کرد و با پیغام دادن و از طریق مکاتبه مشکلات روزمره را حل کرد و به جای برق این امکان را داشتیم که فانوس و چراغ زنبوری روشن کنیم و آسفالت خیابا‌نهای ما هم در درجهٔ سوم و چهارم قرارداشت چون اهالی محلهٔ ما مردم پرتوقعی نبودند که بی آسفالت نتوانند زندگی کنند اما آنچه ما را عذاب می داد و لازم بود آب بود.... ...

بنده در دهم دی ۱۳۰۸ شمسی مطابق با اول ژانویه ۱۹۲۹ میلادی در نیشابور متولد شدم (اینکه می بینید مردم مختلف جهان و کشورهای اروپائی و دنیای مسیحیت شب اول ژانویه را جشن میگیرند قسمت اعظمش بخاطر تولد بنده است) پدرم را در کودکی و مادرم را در بزرگی از دست دادم.

 کار رسمی مطبوعاتی‌ام را از اول سال ۱۳۳۴ شمسی با روزنامه خراسان چاپ مشهد شروع کردم که مدت سه سال بطور مستمر ادامه داشت. در این روزنامه که یومیه صبح بود و هفته‌ای شش شماره منتشر میشد، علاوه بر نوشتن داستانهای کوتاه طنزآمیز دو ستون تحت عنوان (شوخی و خنده) هم که اصلا «خنده» نداشت و نظم و نشر بود می‌نوشتم. در دی ماه ۱۳۳۹ شمسی به دعوت آقای صادق بهداد مدیر روزنامه جهان از مشهد به تهران آمدم و در روزنامهٔ جهان مشغول بکار شدم در این روزنامه هم که باز یک نشریه یومیهٔ صبح بود دو ستون و گاهی سه تا چهار ستون تحت عنوان (از هر دری سخنی) مطالب طنزآمیز و انتقادی و داستان‌هائی که روی مسائل روز دور میزد می‌نوشتم.

 در سال ۱۳۳۷ شمسی علاوه بر کار در روزنامه جهان خبرنگار پارلمانی روزنامه (پست تهران) شدم که یک روزنامه عصر بود مثل (کیهان و اطلاعات). در سال ۱۳۳۸ شمسی به دعوت رادیو ایران مطالبی برای رادیو تهیه می‌کردم و از جمله روزهای یکشنبه هر هفته برنامه (گفتنی‌ها) را که بوسیله آقای کمال الدین مستجاب الدعوه هنرمند معروف اجرا می شد و در سا‌‌لهای ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۵ شمسی برنامه‌ای زیر عنوان (سیر و سفر) می نوشتم که اجرا کنندگانش آقایان مستجاب الدعوه، حیدر صارمی، رضا معینی، توفیقی و مرحومه خانم تاجی احمدی بودند. در همان سال ۱۳۳۸ پس از یکسال همکاری‌ام را با روزنامه پست تهران قطع کردم و جل و پلاسم را به روزنامه کیهان منتقل کردم و شدم خبرنگار پارلمانی کیهان (در دو مجلس شورای ملی و سنا)ی آن زمان اما همچنان همکاری‌ام را بعدازظهرها با روزنامهٔ جهان ادامه میدادم.

در روزنامه کیهان علاوه بر خبرنگاری که شغل اصلی‌ام بود رپرتاژهای شهری هم تهیه میکردم و هفته‌ای یک روز بین سالهای ۴۲، ۴۳، ۴۴ شمسی (فکر میکنم تا ۱۳۴۵) یک صفحه طنزآمیز بصورت داستان و مقاله مینوشتم زیر عنوان (جنجال برای هیچ) که بعدها به دلایلی تغییر نام داد و شد (بین دو سنگ آسیا) و (مسافرت بدون گذرنامه) که چندی بعد بکلی تعطیل شد اما همکاری‌ام با روزنامه کیهان ادامه داشت تا خرداد (۱۳۵۸ شمسی) که باتفاق عده ای دیگر از اعضاء تحریریه کیهان و خبرنگاران باز خرید شدم و بکلی (ما را از مدارسه بیرون میرویم! ) و اما در سال ۱۳۴۰ یا اوایل ۱۳۴۱ شمسی (دقیقاً) بخاطر ندارم، (خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد) روزنامه جهان ابتدا توقیف و بعد هم برای همیشه تعطیل شد.

در اول مهرماه ۱۳۴۱ بدعوت مرحوم علی اصغر امیرانی همکاری‌ام را با مجله خواندنیها که هفته ای دو شماره (شنبه و سه شنبه هر هفته) منتشر می شد شروع کردم و در هر شماره سه چهار صفحه تحت عنوان (در کارگاه نمدمالی) مینوشتم که تا اوایل خردادماه ۱۳۵۸ شمسی ادامه داشت و بعد از تعطیل خواندنیها بیکار شدم. مثل روز اول بقول معروف: 
پس از گفتگوها و بحث دراز      رسیدیم آنجا که بودیم باز

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات