- موجودی: موجود
- مدل: 164873 - 64/5
- وزن: 0.30kg
اما شغاد را چه کند از پس درخت
نویسنده: محمد عزیزی
ناشر: روزگار
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 168
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1389 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
جلد دوم از مجموعه نیمایی ها و سپید
کتاب حاضر، از مجموعة «شعر امروز ایران» حاوی شعرهایی در قالب نیمایی و سپید است. این شعرها دارای مضمون عاشقانه، احساسی و اجتماعی هستند.محمد عزيزي با اولين كتاباش «گوشت و زنگوله» خود را به عنوان نويسندهاي چيره دست در ادبيات داستاني معرفي كرد.
داستانهايي با حال و هواي اقليمي او را به سمت ادبيات نوجوان كشاند و در سال 1354 كتاب «ميروم زنگوله بخرم» را به نشر رساند كه پنج بار در طول يك سال به چاپ رسيد و او را در كنار يك نويسنده جدي بزرگسال به صف ادبيات كودك و نوجوان كشاند. اما بعدها بيشتر او را به عنوان شاعر و منقد در عرصه مطبوعات ميبينيم.
...با كولهبار تجربههاي هميشه تلخ
با چشمهاي مضطربش در جستجوي رخش
در امتداد راه آهسته باز ميگذرد
از كنار چاه اما «شغاد» را چه كند در پس درخت!...
فهرست
چه قدر تنفس را دوست دارم
آتشباش و شعلهورم کن
دعوت مکن به سوی شبستان غم مرا
باید همیشه خودت باشی
باید سفر کنی
در باغ پرطراوت چشم تو
میلادی من
بر کویر تشنة قلبم
زن خوبی دارم
چه گرمای شگفتی داشت
شب مرا غسل بده
تن پوشم از حریر نگاه توست
روزنامهها را ورق میزنم
و...
ذوق شعری فرخ تمیمی از دوران دبیرستان با شعرهای چهارپاره و گاه آزاد، که اغلب درونمایهای ملی داشت، شناخته شد.از او شش دفتر شعر به نامهای «آغوش» (1335) ، «سرزمین پاک» (1341)، «خسته از بیرنگی تکرار» (1344)، «دیدار» (1350)، «از سرزمین آیینه و سنگ» (1356) و «گزینه اشعار» (1369) باقی مانده است. این شاعر همچنین کتاب «پلنگ دره دیزِاشکن» (درباره زندگی و آثار منوچهر آتشی / 1378) را منتشر کرده است.
تمیمی به زبان انگلیسی تسلط داشت و گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب میپرداخت. برخی از ترجمههای او از این قرارند: «ادبیات امروز آمریکای لاتین» 1352، «مردان پوک» (شعر تی. اس. الیوت) 1357، «دنیا از چشم هسه» (گزینگویههای هرمان هسه) 1368، «ازرا پاوند» (دبلیو ون اوکانر) 1375، «راینر ماریا ریلکه» (جی الستون) 1376، «ترانههای پینک فلوید» 1377، «شور ذهن» (زندگینامه فروید نوشته ایروینگ استون) 1378، و «ترانههای پینک فلوید» با ترجمه فرخ تمیمی و م. آزاد.
سلام ای مه سپید
چه زود میگذری
من از کویری میآیم که به هنگام مهرگان
خواب باران میبیند
و گیاهی در آن میروید
که در وهم
از تیره گیاهان آبزی است
سلام ای مه سپید
آوای این نبات تشنه، تو را میخواند
***
او ، هر چه بود با عطش خویش
گام مرا
تا انتهای خاطره ی سنگ :
- جمع بزرگ هسته و گردش -
می برد .
و در بُعد منظومه های ذهنم
با هسته ،
ذره ،
گردش ،
پیوند می خورد .
و من
تا خویش را در آینه ی سنگ
با فرصتی به پهنه ی یک فصل ، بنگرم
او :
- سیال آن عطش -
در زیر پوستم
مدّ مدید شد .
از ارتفاع شیری شبگیر
رفتم ، تا دره های شام
و درعبور ، زاویه ی باز روز و شب
پشت حصار هستی
خمیازه های ممتد خورشید را ،
اندازه می گرفت .
همواره گام من
با شیب تند شب ، زاویه ای قائم می سازد
و ذهن را ،
در جست و جوی هستی
تا انتهای خاطره ی سنگ ، می بَرَد .
تا مرگ
تا کمال رهایی
باید گذشت
از سرزمین آینه و سنگ .