دسته بندی کتاب ها
سبد خرید شما

آن که به من ستاره بخشید

آن که به من ستاره بخشید

نویسنده: جوجو مویز
مترجم: افسانه مقدم
ناشر: نسل نو اندیش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 488
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1398 - دوره چاپ: 1


مروری بر کتاب

این کتاب به قلم نویسنده اثر بی نظیر “من پیش از تو” نگارش شده و روایتی برگرفته از واقعیت است که به دوران فشارهای اقتصادی امریکا بازمی گردد؛ قهرمانان این داستان پنج زن با جهان بینی متفاوت اند که هرکدام از آن ها چیزی از جذابیت را در وجود خود به امانت گرفته اند.

شخصیت اصلی کتاب دختری انگلیسی به نام آلیس است که با مرد آمریکایی جذابی ازدواج می کند و به دنبال یک تحول بزرگ در سرنوشتش با او راهی سفری دراز می شود تا در جایی دور از سرزمینش زندگی کند؛ اما همه چیز آن طور که آلیس پیش بینی کرده بود پیش نمی رود، در حقیقت او مجبور می شود در شهری کوچک ساکن شود، پدر همسرش را به عنوان هم خانه بپذیرد، از تسلط مادر همسرش که به تازگی مرده در فضای خانه پیروی کند و با آمریکایی هایی سر و کله بزند که از دنیای او بسیار دورند.

نگاه بنت همسر او که در روزهای اول آشنایی شان آلیس را هم چون عروسکی لطیف و ظریف تماشا می کرد تنها چند ماه بعد از ازدواج رنگ عوض می کند و آلیس خیلی زود متوجه می شود که زندگی با این دو مرد جدید خیلی از آرزوهایش فاصله دارد....

آلیس دوبرابر قبل بهت زده بود؛ زیرا تا به حال ندیده بود خانواده های این محل جز خشم، هیچ احساس دیگری را با چنین شدتی ابراز کنند؛ حتی نارضایتی و نشاط خود را به شیوه ای ملایم نشان می دادند. اهالی کوهستان خویشن دار بودند، هیچ گاه به طرزی ناگهانی آسیب پذیری خویش را نمایان نمی کردند و همین باعث شده بود درک این قضیه دشوارتر باشد. آلیس خم شد و کتلین را میان بازوانش گرفت.

زن جوان از شدت هق هق به حدی تکان می خورد که آلیس هم همراهش می لرزید. آلیس بازوهایش را دور او محکم کرد، او را نزدیک خودش کشید و گذاشت اشک بریزد. او را آن قدر محکم گرفته بود که اندوه برآمده از قلب کتلین را تقریبا لمس می کرد، غم و غصه ای که در دلش سنگینی می کرد روی هر دوی آن ها سایه انداخته بود. آلیس سرش را به سر کتلین چسباند، سعی می کرد کمی از آن ناراحتی را سبک کند و به او بگوید این جهان هنوز هم زیباست، حتی اگر گاهی اوقات مجبور باشی با تمام زور و یکدنگی آن را بیابی. سرانجام، مانند موجی که به ساحل می ریزد، هق هق کتلین آرام گرفت و به فین فین و سکسه تبدیل شد. شرمگین سرش را تکان داد و چشم هایش را پاک کرد....

«راستش ، بدجوری گیر افتادم.»
مارجری اخم کرد: «تو گیر نیفتادی.»
«گفتنش برای تو راحته. تو خونه داری ، بلدی چطور از خودت مراقبت کنی.»
«آلیس ، تو مجبور نیستی طبق قوانین اونا پیش بری. مجبور نیستی طبق قوانین هیچ کس پیش بری. به جهنم ، اگه دلت میخواد میتونی همین امروز شال و کلاه کنی و برگردی انگلستان.»
«نمی تونم ...»
«می خوام یه چیزی بهت بگم.»
ناگهان بازوی آلیس را محکم گرفت. «همیشه یه راهی برای فرار از موقعیت هست. شاید زشت باشه ، شاید حس کنی زمین زیر پات می لرزه و نابود میشه، اما هیچ وقت گیر نیفتادی آلیس. از من به تو نصیحت: همیشه یه راهی هست.»

نوشتن نظر

لطفا برای ثبت نظر وارد حساب خود شده یا ثبت نام نمایید.

کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود

نام
ایمیل
موبایل
توضیحات