- موجودی: موجود
- مدل: 173834 - 16/6
- وزن: 0.30kg
آب زیپو
نویسنده: آناویم شنایدر
مترجم: زهرا معین الدینی
ناشر: فرهنگ نشر نو
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 139
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1395 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
آن قدر خسته بودم که تنها آرزویم این بود که یک بار در عمرم بتوانم درست وحسابی بخوابم، فقط یک بار؛ اما این در حد یک آرزو باقی ماند…
این کتاب داستان زندگی زنی روستایی است به قلم خودش. او همیشه آرزو داشت ماجرای زندگیاش را بنویسد تا سرانجام در اواخر عمر این کار را کرد و خاطراتش را در مدت دو هفته در دو دفترچه برای فرزندانش نوشت. حیرتانگیز است که آنا با اینکه تنها پنج سال به مدرسه رفته و چیزی جز کتاب مقدس نخوانده بود ، توانسته به دور از احساسات و بدون متهم کردن دیگران یا برانگیختن حس دلسوزی نسبت به خود ، شرایط سخت زندگی در روستا ، تلخی فقر و گرمای عشق را از این چنین قوی به تصویر بکشد.
آناویم شنایدر زنی روستایی بود که تنها 5 سال به مدرسه رفت و بجز خواندن متون کتاب مقدس در کلیسا، چیز دیگری نخوانده بود. اما با این حال با چنان شور و حرارت وصف ناپذیری به شرح خاطرات زندگی خود در قالب کتابی داستانی پرداخت که اولین تجربه نویسندگیاش در مونیخ و زوریخ تا سال 1995، 57 بار به چاپ رسید و در مجموع بیش از دو میلیون نسخه از آن به فروش رفت.
تجربه نوشتن نزد کسانی که نویسنده حرفهای محسوب نمیشوند و یا برای نخستین بار بدون هیچ سابقهای دست به قلم میبرند، همیشه غیرقابل پیش بینی از کار در میآید، گاه تکاندهنده و تاثیرگذار است و گاه نیز ناامید کننده. اما دو میلیون مخاطب این کتاب در سالهای نخست انتشارش گواه آن است که آپ زیپو نه در دسته آثار نامیدکننده که در زمره آثار تکاندهنده و تاثیرپذیر جای میگیرد. زندگی برخی از افراد چنان اتفاقات عجیب و غریبی افتاده که به هر شکلی نوشته شود خواندنی میشود، حتی اگر به رعایت فرمها و قالبهای داستانی چندان پایبند نباشد. کتاب «آب زیپو» اثر آناویم شنایدر هم از همین نوشتههاست.
آنا در سال 1919در روستایی کوچک در ایالت بایرن آلمان به دنیا آمد. او فرزند چهارم یک خانوادهای 11 نفره بود. زندگی روی بد خود را از همان دوران کودکی به او نشان داد. مادرش را در 8 سالگی از دست داد و بدلیل زورگوییهای پدر و برادرانش مجبور بود همه کارهای خانه را انجام دهد. چنان کم سن و سال بود که همسایهها، از سر دلسوزی در انجام کارها به او کمک میکردند. به گفته خودش همیشه مجبور بود لباسهای برادرانش را وصله بزند یا به دوشیدن گاوها و حتی پختن نان بپردازد، بطوریکه هیچ وقت نتوانست به اندازه کافی بخوابد.