نویسنده: پرویز محمد قلایی ناشر: روزگار زبان کتاب: فارسی تعداد صفحه: 371 اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1396 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
نجواهای بی ملاحظه ی یک ذهن پریشان
وقتی به دروازه ی بیابان رسیدند نگهبان ها طوری به آن ها نگاه می کردند که گویی مشتی آدم نادان اند ، شاید بخاطر اندک بودن افرادی که عازم این سفر دشوار می شدند ، این را می شد از گرد وخاک و تارهای عنکبوتی که دروازه را فرا گرفته بود حدس زد .
به لطف تدارکات منایب و راهنمای خبره ، سفر در بیابان آنقدرها هم دشوار پیش نرفت و حتی به سبب اینکه سفرشان با شب های مهتابی همزمان شده بود ساعاتی از شب را هم به پیمودن راه می پرداختند .
بامداد روز هشتم بود که بوی دریا قابل استشمام بود و این بدین معنا بود که دارند به شهر کوچک (بتوهلون) نزدیک می شوند. به سبب محصور بودن توسط بیابان ، تقریبا همه مراودات این شهر با جاهای دیگر از طریق دریا انجام می گرفت و با وجود کوچک بودنش بندری نسبتا بزرگ و فعال داشت.
راهنما به کشور نهم بازگشت و آنها دو روز تا زمان حرکت کشتی به سوی سرزمین پرواز در شهر ماندند.