
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 148041 - 66/1
- وزن: 0.30kg
هشت کتاب جبران خلیل جبران
نویسنده: جبران خلیل جبران
مترجم: جعفر حبیب
ناشر: محراب دانش
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 240
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1385 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
ناتان برخاست و با شتاب به سوی آرامگاه همسرش رفت. نوکرش او را دنبال کرد. وقتی به درون کاخ خود راه یافت به بالین همسرش رفت، دستهای ضعیف او را در دست گرفت و سر و روی او را بوسید. همسرش بهتدریج چشمهایش را باز کرد و آثار لبخند بر لبهایش نشست. آخرین رمق زندگانی همچنان در بدن نحیف وی جاری بود. میخواست آخرین پیام دل خود را که بتدریج از تپش میایستاد به همسرش برساند.
سپس با صدای گرفته و نفسهای تندی که سرمیداد لب گشود و سخن گفت: «همسر مهربانم، الهه مرا دعوت کرده است، مرگ به سراغم آمده است تا مرا از تو جدا کند، ناراحت و بیتاب مشو چون این مشیت الهه بزرگ است. مرگ حق است. من به سوی مرگ میشتابم، در حالی که هنوز در اوج جوانی و عاشق یکدیگر هستیم. راههای زیبای زندگی هنوز در مقابل ماست، من تو را ترک خواهم گفت و به سوی عالم ارواح میروم، بار دیگر به سوی این دنیا بازمیگردم چون الهه آفرودیت بزرگ ارواح عاشقانی را که جان خود را به دست ابدیت میسپارند دوباره به این دنیا بازمیگرداند، تا از دوران جوانی و عاشقی خود بیشتر بهره ببرند. ای ناتان دوباره همدیگر را دیدار خواهیم کرد، بار دیگر با هم جام جم سر خواهیم کشید و همراه با پرندگان بوستانها و نور خورشید شادمانی خواهیم کرد، به امید دیدار عشق من!
صدایش بتدریج کاهش یافت ولی لبهایش بسان گل پژمرده در برابر نسیم همچنان میلرزید. یار دلبندش در حالی که او را در آغوش گرفته بود زارزار میگریست. بتدریج پیکرش مانند یخ سرد شد و مژگانش را روی هم گذارد و آخرین دم خویش را کشید و درگذشت. فغان جانکاهی از سوی یار دلبندش برخاست، جامههایش را درید و با روحی اندوهگین و دردناک خود را بر روی پیکر بیجان یارش انداخت و بشدت بگریست.
در سکوت آن شب اشک همه زنان شهر سرازیر گردید. کودکان جامه غم بر تن کردند و صدای شیون و ناله از گوشه و کنار کاخ کاهن آفرودیت برخاست. صبح روز بعد مردم آن شهر قصد دیدار ناتان را کردند تا مصیبت وارده را به وی تسلیت گویند ولی او را نیافتند....
جبران خلیل جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳، در خانوادهای مسیحی مارونی (منسوب به مارون قدیس) که به خلیل جبران شهرت داشتند، در البشری، ناحیهای کوهستانی در شمال لبنان به دنیا آمد. مادرش زنی هنرمند بود که کامله نام داشت. مادر جبران کامله رحمه، سی ساله بود که جبران را از شوهر سومش خلیل جبران به دنیا آورد. شوهرش مردی بی مسئولیت بود و خانواده را به ورطه فقر کشاند.
جبران خلیل یک برادر ناتنی به نام «پیتر» شش سال بزرگتر از خودش، و دو خواهر کوچکتر به نامهای «ماریانه» و «سلطانه» داشت که در تمام عمرش به آنها وابسته بود. از آنجا که جبران در فقر بزرگ میشد، از تحصیلات رسمی بی بهره ماند و آموزشهایش محدود به ملاقاتهای منظم با یک کشیش روستایی بود که او را با اصول مذهب و انجیل و زبانهای سوری و عربی آشنا کرد. جبران هشت ساله بود که پدرش به علت عدم پرداخت مالیات به زندان افتاد و حکومت عثمانی تمام اموالشان را ضبط و خانواده را آواره کرد.
سرانجام مادر جبران تصمیم گرفت با خانوادهاش به آمریکا کوچ کند. در ۲۵ ژوئن سال ۱۸۹۵، جبران در دوازده سالگی با مادر، برادر و دو خواهرش لبنان را ترک و به ایالات متحده آمریکارفت و در بوستون ساکن شد. وی در بوستون به مدرسه رفت. در مدرسه، اشتباهی در ثبت نام، نام او را برای همیشه تغییر داد و به کهلیل جبران Kahlil Gibran تبدیل کرد که علیرغم تلاشهایش برای بازیابی نام کاملش، تا پایان عمرش بر جا ماند. جبران در سال ۱۸۹۶ با فرد هلندی ملاقات کرد و از آن به بعد وارد مسیر هنر شد. وی جبران را با اساطیر یونان، ادبیات جهان، نوشتههای معاصر و عکاسی آشنا کرد.
فهرست
خاکستر سالها و آتش جاویدان
روحهای سرکش
فریاد گورها
خلیل کافر
یوحنای دیوانه
بالهای شکسته
مرتا
موسیقی