نیم کیلو باش ولی مرد باش
نویسنده: سعید گل محمدی
ناشر: آسیم
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 440
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1392 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
کتاب «نیم کیلو باش ولی مرد باش» مجموعهای از حکایات کوتاه اخلاقی است که موضوع اصلی آنها خودشناسی است و موضوعاتی چون کسب مهارتهای زندگی در کنار محور اصلی کتاب در میان پیامهای حکایتها وجود دارد.
بخشی از حکایتهای کتاب به قلم سعید گلمحمدی نوشته شده است.
بخشی از حکایات و قصهها هم توسط وی از آثار خارجی ترجمه و گروهی دیگر از آنها توسط وی از متون قدیمی و کهن ادبیات فارسی گردآوری شده است. هر یک از حکایات کتاب پیامی دارد و برای تولید این کتاب که 240 قصه و حکایت کوتاه را در حجمی 360 صفحهای در برمیگیرد.
ای نسخهی اسرار الهی که تویی
وی آینهی جمال شاهی که تـویی
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
«نجمالدین رازی»
در پرنیانی نشستهای و گذر عمر تماشا میکنی! پس مهربانا بیا و در کنارم باش تا تو را با خویش ببرم. ولی به یک شرط! آن که مانند آب، زلال و پیراسته شوی. چنانکه حافظ، بلبل شیراز گفت:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بـر رخ او نـظـر از آیـنـهی پـاک انـداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
اگر به زندگی خویش نیک بنگری، میبینی که تو هم خود، حکایتی هستی و مانند یک داستان داری نوشته میشوی! آرام ولی پر التهاب؛ گویا و درعین حال خموش! آری، تو بی آن که خود بدانی داری نوشته میشوی: هر برگی از کتاب زندگیات دارد نوشته میشود.
آیا از آن باخبری؟ آیا تاکنون کتاب زندگیات را ورق زدهای؟ آیا میدانی کجای داستانی؟ آیا خبر داری تا پایان ماجرا چقدر فرصت داری؟ آیا میدانی چه نقشهایی آفریدهای و اکنون داری چه نقشی بازی میکنی؟ آیا از زمان، آگاهی و میدانی که چقدر فرصت داری؟ آیا این ابیات خیام به گوشَت خورده است؟
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزهفروش
پس بدان و هشیار باش که هرلحظه که در اختیار داری گنج بزرگی است. گنجهای خود را دریاب و آنها را رایگان از دست مده.
اما تو میخواهی قصهی زندگیات را چگونه بنویسی؟ از کجا شروع کنی؟ چگونه آن را به پایان ببری؟ قهرمانان زندگی تو چه کسانی هستند؟ آیا تو خود آن را مینویسی یا داری نوشته میشوی؟! روراست چقدر تاکنون به این موضوع اندیشیدهای؟ اندیشیدن تا آن اندازه مهم است که رسول خدا (ص) فرمود: کسی که اندیشهاش کم باشد، سختیاش فراوان خواهد بود.
به سخن حافظ نیز گوش فرا ده:
چنگ در پرده همین میدهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمـرت ببرد غصهی دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصه مشکل باشی
گر چه راهی است پر از بیـم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
بدان و آگاه باش که تو نقش آفرین زندگی خود هستی. تو کارگردان زندگی خویشی. تو مسوول عملکرد خودت هستی و به قول یکی از صاحبدلان، تا زمانی که مأیوس نشدهای، شکست ناپذیری. گوته، شاعر شهیر نیز این موضوع را نیک دریافته بود و میگفت:
«نیاسایید. زندگی درگذر است. بروید و دلیری کنید، پیش از آن که بمیرید. چیزی نیرومند و متعالی از خود به جای بگذارید تا برزمان غالب شوید.»
مبادا از کاروان عشق و همسفران پرجوش و خروش آن باز مانید. خواجهی شیراز نیز پیوسته از درجا زدن و واماندن از راه بیم داشت:
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی؟
چرا این موضوع این قدر اهمیت دارد؟ برای این که اگر «خودت» باشی و دور از هرگونه غلّ وغش، با خودت روراست باشی، تازه به نقطهی آغاز رسیدهای! به نقطهای آمدهای که باید از آنجا شروع کنی. خیلیها خودشان نیستند و دائم نقش بازی میکنند، به درستی که آنها «نهخودی» یا «نخودی» هستند! راستی چقدر ناخوشایند و گاهی خطرناک است، کس یا کسانی که نقشی را بازی میکنند که برای آن ساخته نشدهاند. آیا تاکنون با آنها برخورد کردهاید؟ دور و برتان بسیارند. چشم باز کنید آنها را میبینید و ممکن است دق و دل زیادی هم از آنها داشته باشید!
نخستین پیامد این پدیدهی شخصیتی، زشتی و ناموزونی آن است. دیگر پیامد آن، گم شدن و پیدا نشدن صاحب آن است. دیگر پیامد آن، بدفرجامی و نگون ساری است. اگر خودت نباشی، توسط دیگران اشغال میشوی و بسرعت نابود میگردی. پیوسته این سخن را به خاطر داشته باش که:
«کسی که تو را به خاطر آنچه نداری تحسین کند، آنچه را که داری از تو میگیرد.»