
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 138075 - 89/3
- وزن: 1.00kg
مرموزات اسدی در مرموزات داودی
نویسنده: نجم الدین رازی
به اهتمام : محمدرضا شفیعی کدکنی
ناشر: سخن
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 350
اندازه کتاب: وزیری سلفون کاغذ نخودی - سال انتشار: 1386 - دوره چاپ : 3
کمیاب - کیفیت : نو
مروری بر کتاب
مؤلف این کتاب، ابوبکر عبدالله بن محمد شاهاور اسدی رازی متخلص به (نجم) و معروف به دایه، (654 - 573) از صوفیان بنام قرن ششم و نیمه اول قرن هفتم هجری است که بواسطه کتاب معروف و ارزنده اش مرصاد العباد من المبدا الی المعاد ـ که یکی از متداول ترین متون عرفانی زبان پارسی است و در نوع خود، از اهمیت بسیار برخوردار است ـ از روزگار خویش تا عصر ما همواره مورد توجه و اعتنای اهل ادب و عرفان بوده است.اما با همه توجهی که دوستدارن ادب و عرفان، پس از او، نسبت به وی داشته اند، خطوط زندگی وی چندان مشخص و آشکار ثبت و ترسیم نشده است.
مؤلف در مقدمه علت این نام گذاری را بدینگونه توصیف می کند که چون به دربار داودشاه بن بهرامشاه رسید و خواست ارمغانی به محضر او تقدیم دارد این کتاب را تالیف کرد و می گوید: چون سخن این ضعیف مبتنی بر مرموزات باشد خواست تا اسم مطابق مسمی بود و چوه تحفه حضرت داودی می ساخت، خواست تا با مزمورات زبور داودی مناسبتی دارد، این مجموعه را بر ده مزمور بنا افتاد.... کتاب، در ده مرموز تالیف شده و در آغاز هر مرموز عبارتی از زبور داود29 و خطاب به داود نقل شده و در دنبال آن از قرآن کریم و احادیث رسول علیه السلام در همان زمینه آیات و روایاتی منقول شده است.
كتاب، در ده مرموز تأليف شده و در آغاز هر مرموز، عبارتى از زبور داود و خطاب به داود نقل شده و در دنبال آن از قرآن كريم و احاديث رسول(ع)، در همان زمينه آيات و رواياتى منقول شده است. سه مرموز اول، داراى ارزش عرفانى است و حاوى نكتههاى لطيف در باب مقام انسان و آفرينش او و مراحل سلوك و مقامات معرفت است. سه مرموز ديگر، در نصيحت و آداب ملكدارى و آيين معدلت است كه به لحاظ موضوع خود قابل مطالعه و بررسى است. هفتمين مرموز، خلاصهوارى است از خطوط برجسته تاريخ پادشاهان و خلفا تا روزگار مؤلف كه اگر ارزشى داشته باشد، به خاطر فشردگى نثر و شيوه نگارش آن است و از اشتباهات تاريخى خالى نيست.
مرموز هشتم، در وعيد ظالم است و مذمت ظلم كه چند حكايت از رجال و مشايخ عهد اسلامى در آن نقل شده است كه هم ارزش موضوعى دارد و هم به لحاظ تاريخى قابل اعتناست.مرموز نهم، در كلمات حكما و حكايات ملوك است كه از لحاظ بعضى منقولات و كلمات قصار از بزرگان دوره قبل از اسلام و دوره اسلامى، قابل توجه است؛ بهخصوص آنچه از بزرجمهر و نوشروان و يوناندستور نقل كرده كه بايد با منقولات ديگران مقايسه شود.
مرموز دهم، در نشانههاى رستاخيز و فتنههاى آخر الزمان است كه از چند نظر قابل مطالعه است: نخست، كوششى كه مؤلف براى تطبيق اين نشانهها با حوادث عصر خويش دارد و سعى مىكند يأجوج و مأجوج را بر اقوام تاتار و مغول تطبيق دهد و ديگر، از اين نظر كه در عهد مغول و مقارن فتنه تاتار، چه مايه توجه به آخر الزمان زياد بوده و چه احاديثى در اين باب رواج داشته است؛ سه ديگر، از لحاظ مطالعه در جهانبينى مردم عصر مؤلف در باب پايان جهان است و از همين فصل، يكى از ضعف روحيه ملل اسلامى را در برابر تاتار به وضوح مىتوان دريافت.
آنچه بهطور مختصر، در باب ارزش اين رساله مىتوان گفت، اين است كه قبل از هر چيز، اهميت ادبى كتاب و زيبايى نثر نویسنده، چشمگير است و پس از آن، ارزش عرفانى رساله است كه بسيارى از نكات لطيف عرفانى و اشارات زيباى صوفيانه در آن هست كه در كمتر كتابى تا روزگار مؤلف ديده شده است. علاوه بر اينها مجموعهاى از اصطلاحات عرفانى از قبيل اطوار قلب(سر، خفى، حب، عقل، روح، دل، سويدا، شغاف، صدر، فؤاد، حبة القلب، مهجة القلب) و اصطلاحات ديوانى و مدنى(از قبيل صاحب خبر، منهى، جاسوس، ديدهبان، چاشنىگير، مطبخى، پيك، مستوفى، مشرف، خزانهدار، كيلدار، استاد الدار، مشير، دبير، جابى، وكيل خرج، شاگرد معتمد، خوانچهكش)، در اين كتاب به كار رفته كه به لحاظ مطالعه در تطور تاريخى مفاهيم اين اصطلاحات، قابل توجه و بررسى است. مسئله ديگر كه در باب ارزش اين رساله قابل يادآورى است، نكاتى است كه به لحاظ مطالعه در باب اوضاع اجتماعى و تاريخى و آراء مردم روزگار از خلال اشارات مؤلف در اين رساله به چشم مىخورد....
«قال داود(ع): «يا رب لماذا خلقت الخلق؟» قال: «كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لأعرف»؛ آفريدگار عالم و پروردگار بنى آدم- جلت قدرته و علت كلمته- در جواب سؤال داود(ع)، اين هشت كلمه فرموده است كه هشت بهشت را كليد درست، بلكه جملگى كمالات ارباب قربات و مقامات اصحاب كرامات، در ضمن آن اشارات، مضمر است:
كلمه اول، فرمود: «كنت»؛ يعنى: «بودم من»، اشارت است به كينونيت ذات الوهيت بىسابقه ابتدا و لاحقه انتها، از بهر آنكه كلمه «كان» دلالت كند بر ماضى و مستقبل و حال، بهخلاف افعال ديگر؛ يعنى كان را معنى آن است كه بود و باشد و هست و هيچ فعلى ديگر را- كه بر صيغت ماضى باشد- اين خاصیت نيست كه معنى مستقبل و حال دهد، پس لفظ«كنت» آن معنى دهد كه هميشه بودم و هستم و باشم.
نه اوليت مرا ابتدايى است و نه آخريت مرا انتهایى؛ «هو الاول بلا ابتداء و الآخر بلا انتهاء» و اشارت نبوى و رمز مصطفوى- عليه افضل الصلوة و اكمل التحية- منبى ازين معنى آمد كه فرمود: «كان الله و لم يكن معه شىء»؛ ارباب صورت ازين اشارت، حالت ازل فهم كنند، به معنى ماضى؛ يعنى هنوز موجودات به ظهور نپيوسته بود، اما علماى حقيقت- كه ديده ازل و ابد بين دارند- درين اشارت، ازل و ابد را يكرنگ مىبينند و به معنى ماضى و مستقبل مىشنوند و عقول ارباب صورت كه به شوايب آفات حس مشوب است، ادراك اين حقايق نكند و ديده هر دل كه به حجب شهوات محجوب است، مكاشف اين مرموز نگردد. حق تعالى وحى كرد به داود(ع): «يا داود حذر و أنذر قومك أكل الشهوات فان القلوب المعلقة بالشهوات محجوبة عنى...»