درحال حاضر موجود نمی باشد
آیتمی یافت نشد!
نویسنده: اگوست بن تان
مترجم : منصوره اتحادیه (نظام مافی)
ناشر: سپهر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 120
اندازه کتاب: وزیری لب برگشته - سال انتشار: 1354 - دوره چاپ: 1
گوست بن تان، افسر فرانسوی که در زمان فتحعلی شاه به ایران اعزام شده بود در سفرنامه خود به گوشههایی از زندگی و وضعیت اقشار مختلف مردم ایران اشاره کرده است. سفرنامه بن تان را منصوره اتحادیه به فارسی ترجمه کرده است. در اینجا نامه مورخ اول ژوئن ۱۸۰۷ را که به یکی از دوستانش نوشتهاست میخوانید: دوست عزیزم! من اکنون به سر حد ایران و ترکیه رسیدهام و میل دارم شما را از راهی که پیمودهام آگاه سازم. البته این اطلاعات ناقص خواهد بود، چون خود من هم استفاده کامل از این سفر نکردهام.
در مدت بیست روز ششصد فرسنگ راه پیمودهام و برای مطالعه اوضاع در طی راه وقت کافی نداشتم؛ به خصوص چون با خود شرط کرده بودم حس کنجکاوی خود را مهار کرده از اسب پیاده نشوم تا با سرعت هر چه تمامتر خود را به مقصد برسانم و این امر مستلزم این بود که با تنبلی و بیعلاقگی مردان عثمانی مبارزه کنم و با کوشش و پشتکار از توقف آنها جلوگیری کنم. به خصوص چون حاضر نبودم برای خوردن و خوابیدن وقت خود را صرف کنم چگونه میتوانستم به تماشای ستونها و خواندن کتیبهها یا جمعآوری سنگ و صخره بپردازم؛ بدون آنکه همراهان مرا دیوانه نپندارند و از اطاعتم سرنپیچند.
از قسطنطنیه راه افتادم. یک مستخدم یونانی که با پنج یا شش زبان به طور ناقص آشنایی داشت به عنوان مترجم همراه من بود. به علاوه یک نفر تاتار به نام علی آقا همراه من بود و او برادرش را که مسلمان متعصبی بود و به ارزروم میرفت به بهانه اینکه وجودش در راه بسیار مفید خواهد بود همراه خود آورده بود. خواهید دید این موضوع بعدا باعث پشیمانی من شد. یک ایرانی هم که قاصد سفیر ایران بود و از ورشو میآمد به ما محلق شد. وی نیز باعث اشکالاتی میشد، دائم از من تقاضا میکرد که کمی استراحت کنیم و به نظرش میرسید که من زیاده از حد عجله میکنم. فرمانهای لازم را از سلطان در دست داشتم تا در طول راه همه جا به ما اسب بدهند و خرج سفر ما را متحمل شوند.
از بسفر گذشته به اسکوتاری که شهر بزرگ آسیایی ترکیه است و در مقابل قسطنطنیه قرار دارد، رفتم تا از چاپارخانه آنجا اسب بگیرم، اول حکم سلطان را ندیده گرفتند و بالاخره مجبور شدم به آنها پول بپردازم تا به ما اسب بدهند. این برخورد اولیه نشان میداد که بعدا نیز از اینگونه اشکالات بسیار خواهم داشت. به جز در سرزمین چوپان اوغلو،شاهزاده جوزگات و انگورا در همه راه از من پول مطالبه کردند و صاحبان چاپارخانهها به فرمان سلطان احترامی نگذاردند.
... خيابانهاى تبريز را با پارچههاى گرانبها آذين بسته بودند، گاهگاه زنان بر پشتبامها جمع شده، فرياد مىزدند ٌقربانت گردم - ولى نگهبانانش آنها را فوراً به ميل يا به زور به داخل خانه مىراندند.
کتاب مورد نظر در حال حاضر موجود نیست . اطلاعات خود را وارد فرم زیر نمایید تا زمانی که کتاب موجود شد به شما اطلاع داده شود