
- موجودی: درحال حاضر موجود نمی باشد
- مدل: 53178 - 8/2
- وزن: 0.80kg
- UPC: 35
بیست داستان
نویسنده: لوئیجی پیراندللو
مترجم: زهرا خانلری
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 502
اندازه کتاب: رقعی گالینگور - سال انتشار: 1335 - دوره چاپ: 1
مروری بر کتاب
بیست داستان کوتاه از لوئیجی پیراندللو
لوئیجی پیراندللو در1867 در سیسیل ایتالیا چشم به جهان گشود. او در دانشگاه ایتالیا و سپس دانشگاه بن به تحصیل پرداخت و پایان نامه درجه دکترای خود را در رشته لهجه زادگاه خود نوشت. پیراندللو کار ادبی را با شعر آغاز کرد اما لوئیجی کاپوئانا، رمان نویس نام آور سیسیلی، او را به نوشتن داستان تشویق کرد و پیراندللو نخستین مجموعه داستان خود را در1 893 انتشار داد. سال بعد رانده شده را نوشت. درونمایه های نخستین داستانهای او تقابل ظاهر و واقعیت است. او در این داستان ها به جنبه های غم انگیز جامعه ای میپردازد که تنها به ظاهر وانجام تشریفات ارج مینهد.
در این مجموعه ترجمۀ بیست داستان کوتاه از پیراندلو نویسندۀ بزرگ و معاصر ایتالیایی انتشار مییابد. پیراندلو در این داستانها قهرمانان خود را از میان افراد گمنام و دردمند جامعه بر میگزیند. مانند غواصی توانا، دست این مردم رنج دیده را گرفته، از قعر دریای گمنامی بیرون میکشد و در برابر چشم ما قرار میدهد.
قدرت وی در وصف احوال این افراد و مصائب و بدبختیها و عیوب و نقایص آنها چنان است که انسان خود را در میان این مردم تیره روز حس میکند و بیاختیار در زندگی آنان شریک میشود. این مجموعه یک از نمونههای درخشان سبک رئالیسم در ادبیات ایتالیایی است که پس از ضعف و رکود شیوۀ رمانتیسم رواج گرفت و وصف جامعه آن را به صورتی دقیق و روشن متداول ساخت.
...مسافرانی که شبانه با قطار سریع السیر رم را ترک کرده بودند ناگزیر شدند تا سپیده دم روز بعد، در ایستگاه کوچک فابریانو که خط آهن اصلی را به سمولمونا متصل میکرد، به انتظار قطار کوچک و قدیمی محلی بمانند.
درسپیده دم زنی تنومند، سراپا سیاه پوش، همچون بسته ای بی شکل از واگن درجه دوم دودزده ودم کرده ای سر درآورد که پنج نفر شب را در آن گذرانده بودند. پشت سر او، شوهرش، مردی ریزاندام، لاغر و تکیده، نفس نفس زنان و نالان باچهره ای رنگ پریده و چشمهای کوچک و گیرا، که شرم و بیقراری درآنها خوانده میشد، پا به قطار گذاشت.
مرد که سرانجام جای نشستن پیدا کرده بود، از مسافرانی که به زنش کمک کرده و جا برایش باز کرده بودند مودبانه تشکر کرد، سپس رو به زن کرد، یقه پالتو او را پایین کشید و مودبانه پرسید:
« حالت خوب است، عزیزم؟»...