



- موجودی: موجود
- مدل: 162049 - 106/5
- وزن: 0.30kg
برشت، برشت شاعر
نویسنده: برتولت برشت
مترجم: علی عبداللهی
ناشر: آهنگ دیگر
زبان کتاب: فارسی
تعداد صفحه: 224
اندازه کتاب: رقعی - سال انتشار: 1394 - دوره چاپ: 3
مروری بر کتاب
مجموعه شعرهای برتولت برشت
برتولت برشت، زاده ی 10 فوریه ی 1898 و درگذشته ی 14 آگوست 1956، نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی بود. برشت سرودن شعر را در 15 سالگی و پیش از نمایشنامه نویسی آغاز کرد. او نخستین اشعارش را بین سال های 1914 و 1917 سرود و آن ها را در نشریات محلی منتشر کرد.
برشت در سال 1918 و هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد، علاوه بر کار در یک بیمارستان نظامی، سروده هایش را همراه با نواختن گیتار برای سربازان می خواند و آن ها را مجذوب اشعار خود می کرد. برشت را بیشتر به عنوان برجسته ترین نمایشنامه نویس تئاتر روایی، و به خاطر نمایشنامه های مشهورش می شناسند. او همچنین با ابداع سبک «فاصله گذاری» در تئاتر، انقلابی بزرگ را در زمینه ی هنرهای نمایشی به وجود آورد.
دولت ها
بر آماجِ هر خیابان ،
بالغ می شوند
ژنرال ها به نامِ حقوقِ بَشر ،
شیپور می کِشند
امّا تو با گندُمَکِ واژهْ پوش !
و من با دقایق
مُتّحد شدیم :
تا هرگز از مرگ
نَهراسیم …
***
ای برده! کیست که آزادت کند؟
آنان که در قعر ژرفترین مغاکند
-ای رفیق!-
تو را میبینند و
فریادت میشنوند.
بردگان، رهایت سازند.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر؛
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
ای گرسنه! کیست که غذایت دهد؟
گر خواهی تکه کنی نانی
نزد ما بیا، که گرسنگانیم.
بگذار تو را راه بنماییم
گرسنگان، غذایت دهند.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس بهتنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
اِکولالیا در اینستاگرام
ای زخمخورده! کیست که داد تو ستاند؟
تو که آماج جورها بودی
با ستمدیدگان همراه شو.
رفیق! ما با تمام ناتوانی خویش
به کینخواهی تو برمیخیزیم.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس به تنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
ای درماندگان! که را زَهره این همه؟
آن را که تاب تیرهروزیش نه،
راهی شود با آنان
که هماینک بهضرورت پیکار میکنند؛
زان رو که کار امروز، فردا را نشاید.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
کس بهتنهایی نجات خویش نتواند.
تفنگ یا زنجیر.
همه یا هیچکس. هیچ یا همه.
***
راستی که در دوره تیره و تاری زندگی میکنم
امروزه فقط حرفهای احمقانه بیخطرند
گره بر ابرو نداشتن، از بیاحساسی خبر میدهد،
و آنکه میخندد، هنوز خبر هولناک را نشنیده است.
این چه زمانه ایست که
حرف زدن از درختان عین جنایت است
وقتی از این همه تباهی چیزی نگفته باشیم!
کسی که آرام به راه خود میرود گناهکار است
زیرا دوستانی که در تنگنا هستند
دیگر به او دسترسی ندارند.
این درست است: من هنوز رزق و روزی دارم
اما باور کنید: این تنها از روی تصادف است
هیچ قرار نیست از کاری که میکنم نان و آبی برسد
اگر بخت و اقبال پشت کند، کارم ساخته است.
به من میگویند: بخور، بنوش و از آنچه داری شاد باش
اما چطور میتوان خورد و نوشید
وقتی خوراکم را از چنگ گرسنهای بیرون کشیدهام
و به جام آبم تشنهای مستحقتر است.
اما باز هم میخورم و مینوشم